افراسياب چون به كشور ايران تاخت، منوچهر شاه را در تبرستان به محاصره در آورد.اين محاصره مدتي دوام يافت، تا آنجا كه شاه ايران و سپاهش از لحاظ معاش و خوراك در تنگنا قرار گرفتند. در مذاكراتي كه جهت صلح ميان افراسياب و منوچهر انجام گرفت، شاه ايران پيشنهاد داد كه جهت تعيين مرز به اندازه مسافت پرتاب يك تير از سوي تير اندازي از سپاه ايران موافقت شود و سركرده تورانيان اين پيشنهاد را پذيرفت. امشاسپند اسپندارمذ_يكي از امشاسپندان يا فرشتگان درگاه خداوند_ به شاه ايران پيام آورد كه دستور دهد كماني با مشخصات لازم بسازند و پرتاب كننده آن را نيز نام برد. به فرمان شاه آن مرد را كه ارخش-آرش- نام داشت، حاضر كردند. آرش مردي بود ديندار و نيك كردار. منوچهرجهت را به وي نشان داد و گفت بايداين چوبه تير را با اين كمان پرتاب كني. آرش آماده گشت. پوشاك از تن به درآورد و خطاب به شاه و مردمان گفت: پيكر مرا ببينيد كه از هر زخم و عيبي پاك است. مي دانم كه چون با همه نيرو تيري بيندازم، پيكرم پاره پاره خواهد شد و خواهم مرد ولي به خاطر عشق به ميهن و ايرانم اين كار را خواهم كرد. پس برهنه شد و آن كمان بزرك و سنگين را با نيرويي كه خداوند به وي بخشيده بود آنچنان كشيد كه تا نهايت، زه باز شد و تير را رها ساخت و آن چنان كه گفته بود بدنش پاره پاره شد و بمرد. به فرمان خداوند, باد آن تیر را از کوه رویان به دورترین نقطه خراسان, جایی میان فرغانه و طبرستان برد و تیر به درخت گردوی بزرگی برخورد کرد.مسافت چنان بود که گویندهزارفرسنگ می شد و منوچهر و افراسیاب بدین مرز با هم صلح کردند؛
در پایان خوب است بدانید آرش یک لغت اوستایی است و دراصل بوده به معنی تیر انداز؛ (erekhsha)ارخش