داستان ايرج » FarsiBooks / بزرگترین سایت دانلود کتابهای فارسی
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 
صفحه اصلی   ارشد   پیام نور   تماس با ما
موضوعات
 فروشگاه سایت (16)
 کتابهای دانشگاه پیام نور (23)
 خبرها ()
 خبرهای سایت فارسی بوکز (9)
 خبرهای ادبی (8)
 خبرهای آی تی (10)
 موفقیت (16)
 منابع کنکور کارشناسی ارشد (44)
 خبرهای دانشگاه (17)
 کارنامه های ارشد (30)
 جزوه دانشگاهی (23)
 سوالات ارشد (17)
 ظرفیت دانشگاه ها (1)
 تقویم تاریخ (33)
 ادبیات ()
 ادبیات معاصر ایران (شعر) (28)
 ادبیات معاصر ایران ( نثر) (36)
 ادبیات کهن ایران (شعر) (12)
 ادبیات کهن ایران (نثر) (6)
 ادبیات جهان(شعر) (4)
 ادبیات جهان(نثر) (71)
 زندگینامه (25)
 سفرنامه (4)
 فرهنگ لغت و دستور زبان (7)
 متفرقه (21)
 تاریخچه لغات (1)
 مقالات و نوشته های ادبی (2)
 معرفی،نقد و شرح کتاب (23)
 ریشه ضرب المثل های پارسی (154)
 داستانهای کهن پارسی (40)
 شاهنامه خوانی (13)
 مقاله های ادبی ()
 معرفی مشاهیر و نویسندگان (2)
 اساطیر (18)
 مکاتب ادبی جهان (7)
 نوبل ادبیات (6)
 فولکلور (20)
 مجموعه مقالات روانشناسي (34)
 داستانهای کوتاه (20)
 کامپیوتر (3)
 مدیریت محتوا (1)
 طراحی وب (32)
 برنامه نویسی (75)
 سیستم عامل (3)
 ویندوز (20)
 لینوکس (15)
 مکینتاش (4)
 دیگر سیستم عامل ها (2)
 شبکه های کامپیوتری (51)
 گرافیک (1)
 فتوشاپ (4)
 فــــلش (5)
 گــرافیک سه بعدی و انیمیشن (9)
 میـکس و مـونتـا? (2)
 گرافیک - متفرقه (4)
 هک و امنیت (27)
 کرکینگ و قفل گزاری (2)
 گوگل (9)
 آی تی و آی سی تی (18)
 سخت افزار (10)
 کامپیوتر-متفرقه (72)
 بانک مقالات کامپیوتری (10)
 مقالات نرم افزاري (9)
 لپ تاپ (2)
 مقالات هك و امنيت (2)
 مقالات اينترنت و شبکه (12)
 مقالات سخت افزاري و تكنولو? (25)
 مقالات ويندوز و رجيستري (2)
 مقالات سیستم عامل (2)
 مقالات انگلیسی (4)
 موبایل (6)
 کتابهای رپلیگو (13)
 کتابهای جاوا (31)
 کتابهای صوتی برای موبایل ()
 متفرقه (8)
 کتابهای کنکور ()
 علوم ریاضی و فنی ()
 علوم تجربی ()
 علوم انسانی (1)
 هنر ()
 فنی و حرفه ای ()
 کار و دانش ()
 کتابهای دانشگاهی (1)
 کامپیوتر و آی تی (4)
 برق و الکترونیک و مخابرات (6)
 عمران و ساختمان (4)
 مکانیک (2)
 علوم پایه ()
 ریاضی (14)
 فیزیک (12)
 شیمی (2)
 زیست شناسی (5)
 علوم اجتماعی (1)
 تاریخ (32)
 جغرافیا (9)
 علوم سیاسی ()
 اقتصاد (1)
 جامعه شناسی ()
 بهداشت و درمان (14)
 پزشکی (54)
 زیبائی و سلامت (15)
 تغذیه (40)
 روانشناسي (32)
 دنیای ماشین (1)
 ورزش (3)
 دنیای فوتبال (1)
 هنرهای رزمی و دفاع شخصی (6)
 بدنسازی و پاورلیفتینگ (7)
 دیگر ورزشها (8)
 کتب صوتی ()
 کتابهای صوتی انگلیسی (23)
 کتابهاي صوتي فارسی (102)
 علمی (13)
 کودکان (18)
 کميک استريپ (7)
 اطلاعات عمومی (92)
 مذهبي (58)
 سینما ، تئاتر و تلویزیون (3)
 موسیقی (6)
 عکاسی (4)
 طراحی،معماری و دکوراسیون (6)
 آموزش زبان (39)
 برنامه های کاربردی (7)
 کتابهای زبان اصلی (3)
 کتابهای زبان انگلیسی (3)
 کتابهای زبان فرانسه (15)
 کتابهای زبان عربی ()
 مجلات (2)
 کلیک جام جم (52)
 PC World Magazine (3)
 PC Magazine (2)
 Science Magazine (5)
 Games For Windows (1)
 Electronics Magazine (4)
 Windows Secrets Newsletter (1)
 Car And Driver Magazine ()
 Road and Track Magazine ()
 All Graphic Magazine (1)
 Other Magazine (23)
 آموزشهای ویدوئی ()
 AppDev ()
 CBT (6)
 LearnKey ()
 CG Academy (1)
 Lynda (1)
 NETg ()
 Others (6)
 ScriptingAnswer (1)
 Test Out (2)
 Total Training (6)
 Train Signal ()
 VTC ()

پربیننده ترین مطالب


تبلیغات متنی
نظرسنجی



 

  تکنیک های تست زنی در کنکور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد کشاورزی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کتابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته الهیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم تربیتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته حسابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تربیت بدنی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مترجمی زبان دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تاریخ دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کامپیوتر دانشگاه پیام نور
جزوات رشته صنایع دانشگاه پیام نور
جزوات رشته آمار دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زیست شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته فیزیک دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ریاضی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته شیمی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زمین شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
48 داستان موزیکال فارسی برای کودکان
آموزش زبان انگلیسی دیالوگ (Dialogue)
پکیج ویژه ارشد مهندسی برق
Tintin »»تن تن«« ( کارتون+کتاب فارسی+کتاب انگلیسی+ چند مقاله )
معجزه اي در افزايش قد

  سریال آموزشی زبان انگلیسی EXTRA اکسترا
دانشنامه ی معروف مایکروسافت 2009 Microsoft Encarta Premium
فروش بیش از 5100 کتاب الکترونیکی
مثنوی معنوی مولانا به صورت گویا (صوتی)
آموزش زبان در خواب
عظیم BBC Planet Earth با فرمت HD در 11 دیسک
کمیک استریپ X-MEN از سال 1962 تا کنون
Photoshop TopSecret عظیم آموزشی تمامی نکات و ریزه کاریهای فتوشاپ-بیش از 30 ساعت آموزش ویدئویی
فیلم مستند راز The Secret
آموزش زبان فرانسه در 8DVD
شاهنامه فردوسی به صورت گویا (صوتی)
عطر متولدین تمامی ماه ها
فیلم های ویدوئی روشهاي رياضي براي مهندسين(2) - MIT
فیلم های ویدوئی اصول مخابرات دیجیتال(1) - MIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال چندمتغيره(2) - MIT
فیلم های ویدوئی مقدمه ای بر قانون کپی رایت MIT
فیلم های ویدوئی مهندسی سیستم کامپیوتر MIT
فیلم های ویدوئی ساختار و تفسیر برنامه های کامپیوترMIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال تک متغيره(1) - MIT
MIT فیلم های ویدوئی کلاس درس مکانیک کلاسیک - Classical Mechanics Lectures
فیلم های ویدوئی کلاس درس الکتریسیته و مغناطیس MIT - Electricity and Magnetism Lectures
فیلم های ویدوئی فیزیک امواج و ارتعاشات و مقدمه ای از اختر فیزیک MIT
فیلم های ویدوئی مدار و الکترونیک MIT
فیلم های ویدوئی علوم و مهندسي ِ محاسبه(1) - MIT
فیلم های ویدوئی جبر خطی MIT
فیلم های ویدوئی معادلات دیفرانسیل MIT
تکنیک های تست زنی در کنکور




 داستان ايرج
داستان ايرج

پس از آنكه پيوند سلم و تور و ايرج بفرخندگي به انجام رسيد فريدون اختر شناسان را بدرگاه خواند تا طالع فرزندان او را در گردش ستارگان ببينند و باز گويند . چون به طالع ايرج رسيد در آن جنگ و آشوب ديدند. فريدون اندوهگين شد و از ناسازگاري و نامهرباني سپهر در انديشه افتاد. براي آنكه انگيزه اختلاف را از ميان فرزندان بردارد كشور پهناور خود را سه بخش كرد:
روم و كشورهاي غربي را به سلم كه مهتر برادران بود واگذاشت.
چين و تركستان را به تور بخشيد و ايران و عربستان را به ايرج سپرد.
سلم و تور هريك رهسپار كشور خود شدند و ايرج در ايران كه برگزيده كشورهاي فريدون بود به تخت شاهي نشست.


رشك بردن سلم بر ايرج
سالها گذشت. فريدون سالخورده شد و نيرو و شكوهش كاستن گرفت. ديو آز و بدانديشي در دل سلم رخنه كرد. سلم كه از بهره خود ناخشنود بود بر ايرج رشك برد و انديشه بد ساز كرد . فرستاده به چين نزد تور فرستاد و پيام داد كه «اي شاه چين و تركستان، هميشه خرم و شاد كام باشي . ببين كه پدر ما در بخش كردن كشور راه بيداد پيش گرفت. ما سه فرزند بوديم و من از همه مهتر بودم. پدر فرزند كهتر را گرامي داشت و تخت شاهي ايران را به وي سپرد و مرا و ترا بخاور باختر فرستاد. چرا بايد چنين بيدادي را بپذيريم؟ من و تو از ايرج چه كم داريم؟» از شنيدن اين سخنان آز و آرزو در دل تور راه يافت و سرش پر باد شد. فرستاده اي زبان آور برگزيد و نزد برادر مهتر فرستاد كه «آري ، درست مي گوئي، بر ما ستم رفته و فريدون در تقسيم كشور ما را فريفته است. بر فريب و ستم صبر كردن شيوه دلاوران نيست . حال بايد من و تو رو در رو بنشينيم و چاره اي بجوئيم.» بدينگونه پرده از آرزوي پنهان برادران برداشته شد و اندكي پس از آن سلم از باختر و تور از خاور، با دلي پر از كينه ايرج ، رو به سوي يكديگر گذاشتند . چون بهم رسيدند خلوتي ساختند و در چاره كار راي زدند.

پيام سلم وتور
آنگاه پيكي سخن دان و بينا دل برگزيدند و او را گفتند تا تيز به دربار فريدون شتابد و پيام ايشان را بي پرده با وي در ميان گذارد . نخست او را از دو فرزندش درود دهد و سپس بگويد «اي شاه، اكنون كه به پيري رسيده اي هنگام آنست كه ترس از خداي را بياد آري. يزدان پاك سراسر جهان را به تو بخشيد و از خورشيد رخشنده تا خاك تيره فرمانبردار تو شدند. اما تو فرمان يزدان را بكار نبردي و جز براه آرزوي خويش نرفتي و ناراستي و ستم پيشه كردي. سه فرزند داشتي، همه خردمند و گرانمايه . يكي را از ميان ايشان برافراشتي و دو ديگر را خوار كردي . ايرانشهر را با همه گنج و خواسته اش به ايرج بخشيدي و ما را به خاور و باختر آواره كردي. ايرج از ما هنرمندتر نبود و ما از او در نسب كمتر نبوديم. باري ، هر بيداد كه بما كردي گذشت، اكنون چاره اي نيست كه راستي پيشه كني و در داد بكوشي. بايد يا تاج از سر ايرج بازگيري و او را چون ما به گوشه اي بفرستي و يا آماده نبرد باشي. اگر ايرج همچنان برتخت بماند ما با سپاهي گران از تركان و چينيان و روميان به ايران خواهيم تاخت و دمار از روزگار ايرج بر خواهيم آورد.»
قاصد چون پيام را بشنيد بر اسب نشست و شتابان بدرگاه فريدون آمد. چون چشمش به كاخ فريدون افتاد و شكوه سپاه و فر بزرگان درگاه را ديد خيره شد. به فريدون گفتند فرستاده اي از فرزندان وي رسيده است . فرمود تا پرده بر داشتند و وي را بار دادند. قاصد، پادشاهي ديد برومند و والا كه چون آفتاب بر تخت شاهي مي درخشيد. نماز برد و خاك را بوسه داد. فريدون او را به مهرباني پذيزفت و بر جاي نيكو نشاند. آنگاه با آوازي نرم از تندرستي و شادي دو فرزند خويش جويا شد و از رنج سفر و نشيب و فراز راه پرسيد. فرستاده فريدون را ستايش كرد و گفت «شاه جاويد باد، فرزندان زنده و تندرست اند و من پيامي از ايشان به پيشگاه آورده ام. اگر پيام درشت است من فرستاده اي بيش نيستم و از بندگان درگاهم . شاه اين گستاخي را بر من ببخشايد كه اگر فرستنده خشمگين است بر فرستاده گناهي نيست. اگر شاه دستور مي دهد پيام جوانان ناهوشيار را بگويم.» شاه اجازه داد و فرستاده پيام سلم و تور را باز گفت.



پاسخ فريدون
فريدون چون گفتار فرستاده را شنيد و از كينه و ناسپاسي سلم و تور آگاه شد خون در مغزش به جوش آمد. روي به فرستاده كرد و گفت: « تو نيازمند پوزش نيستي، من خود چنين چشم داشتم. از من بدو فرزند ناسپاس بگو كه با اين پيام كه فرستاديد گوهر و ذات خود را آشكار كرديد . پيري مرا غنيمت شمرديد و بي خردي و ناسپاسي پيش گرفته ايد . از من شرم نداريد و ترس خداي را نيز از ياد برده ايد. اما از گردش روزگار غافل نباشيد . من نيز روزي جوان بودم و قامت افراخته و موي قيرگون داشتم. سپهري كه موي مرا سپيد و پشت مرا كمان كرد هنوز برجاست و شما را نيز چنين جوان نخواهد گذاشت. از روزگار ناتواني بينديشيد. به يزدان پاك و خورشيد رخشنده و تخت شاهي سوگند كه من به شما فرزندان بد نكردم. پيش از آنكه كشور را بخش كنم با خردمندان و موبدان و دانايان راي زدم. كوششم همه در داد بود. بدخواهي و ناراستي را هرگز گردن ننهادم. خواستم تا جهاني كه آبادان به من رسيد پيوسته خرم و آباد بماند. آنرا ميان نور ديدگان خود قسمت كردم. اميدم آن بود كه پسرانم از پراكندگي بپرهيزند. اما اهريمن شما را از راه بدر برد و آز در دل شما رخنه كرد تا آنجا كه شرم از ياد برديد و با پدر پير به پرخاش برخاستيد و مهر برادر كهتر را با آرزوي مشتي خاك فروختيد . مي ترسم كه اين راه را بر سر نبريد و روزگار اين شيوه را از شما نپذيرد. اكنون من به پيري رسيده ام و هنگام تيزي و آشفتنم نيست . اما شما ساليان دراز در پيش داريد . بكوشيد تا خاطر خود را به كينه و آز سياه نكنيد. چون دل از آز تهي شد، خاك و گنج يكسان است. آن كنيد كه مايه رستگاري شما در روز شمار باشد.»



آزرم ايرج


پس از آنكه فرستاده سلم و تور بازگشت فريدون در انديشه رفت. كس فرستاده و ايرج را پيش خوانده و گفت «اي فرزند، برادرانت مهرت از دل بيرون كرده و راه كين توزي پيش گرفته اند. هواي ملك در سر آنان پيچيده و از دو سو سپاه آراسته اند و قصد جان تو دارند. از روز نخست در طالع ايشان بدانديشي و ناپاسي بود. تو بايد كه هوشيار باشي و اگر به كشور خود پايبندي در گنج را بگشائي و سپاه بيارائي و آماده بنشيني. چه اگر با بدانديشان مهرورزي كني آنان را گستاخ تر كرده اي.»

ايرج بي نياز و مهربان و پر آزرم بود. گفت: «اي شهريار، چرا تخم كين بكاريم و شادي و دوستي را به آزار و بيدار بيالائيم. در اين يك كه دست روزگار ما را فرصت زندگي بخشيده بهتر آن نيست كه بهم مهربان باشيم؟ زمان بر ما چون باد ميگذرد و گرد پيري بر سرما مي نشاند. قامتها دو تا و رخساره ها پرچين ميشود. سرانجام خشتي بالين همه ما خواهد شد. چرا نهال كينه بنشانيم؟ آئين شاهي و تاج داري را ما به جهان نياورديم. پيش از ما نيز خداوندان تخت و شمشير بوده اند. كينه توزي و خشم اندوزي آئين آنان نبود. اگر شهريار بپذيرد من از تخت شاهي مي گذرم و دل آنان را براه مياورم و چندان مهرباني مي كنم تا خشم وكين را از خاطر آنان بيرون كنم.» فريدون گفت: «اي فرزند خردمند، از چون توي همين پاسخ شايسته بود. اگر ماه نور بيفشاند عجب نيست. ولي اگر تو راه مهر مي پوئي برادرانت طريق رزم ميجويند. با دشمن بد خواه مهر ورزيدن مانند آن است كه كسي به دوستي سر در دهان مار بگذارد . جز نيش و زهر چه نصيب خواهد يافت؟ با اين همه اگر راي تو اين است كه به دلجوئي سلم و تور بروي من نيز نامه اي مينويسم و همراه تو ميفرستم. اميد آنكه تندرست بازآئي.»




رفتن ايرج نزد برادران


سپس فريدون نامه اي به سلم وتور نوشت كه «فرزندان، مرا ديگر به تخت شاهي و گنج و سپاه نيازي نيست . آرزويم همه خشنودي و شادي فرزند است. ايرج كه از وي دل گران بوديد آرزومند ديدار شماست و نزد شما مي آيد. با آنكه كسي را نيازرده است براي خشنودي شما از تخت فرود آمده و بندگي شما را از ميان بسته است. ايرج برادر كهتر شما است ، بايد با او مهربان باشيد و او را بنوازيد و سرگراني نكنيد و چون چند روز بگذرد او را به شايستگي و تندرستي نزد من باز فرستيد.»

ايرج با تني چند از همراهان بسوي برادران رفت . وقتي نزديك آنان رسيد سلم و تور با سپاهي گران پيش آمدند. ايرج به مهرباني، برادران را درود گفت و گرم در برگرفت. اما دل ايشان پر كينه بود . با ايرج به درون خيمه رفتند . سپاهيان چون برز و بالا و چهره فروزنده ايرج را ديدند خيره ماندند و با خود گفتند «سزاوار تخت و تاج ايرج است و شاهي او را برازنده است.» مهر ايرج در دل سپاهيان جاي گرفت و نام او در ميان لشكر پيچيد. سلم بر سپاهيان نگريست. دانست كه به مهر ايرج دل سپرده اند و از وي سخن مي گويند. ابروان را پرچين كرد و با دلي پر كين به خيمه در آمد و فرمود تا خلوتي ساختند. آنگاه با تور به راي زدن نشست و گفت «سپاه ما دل به ايرج سپرده است. وقتي با ايرج باز مي گشتيم سپاهيان چشم از وي بر نمي داشتنند. چندين انديشه داشتيم، اكنون انديشه سپاه نيز بر آن افزوده شد. تا ديده اين سپاهيان در پي ايرج است ديگر ما را بشاهي نخواهند پذيرفت. اگر ايرج را زنده بگذاريم شاهي ما برقرار نخواهد ماند »








كشته شدن ايرج


دو برادر همه شب تا بامداد در انديشه گناه بودند. چون آفتاب بر آمد دل از داد برگرفتند و ديده از شرم شستند و بسوي سراپرده ايرج روان شدند. ايرج از خيمه چشم به راه برادران بود. چون دو برادر را ديد گرم پيش دويد و درود گفت. برادران سرد پاسخ گفتند و با وي به درون خيمه رفتند و چون و چرا پيش گرفتند . تور درشتي آغاز كرد كه «ايرج ، تو از ما هر دو كهتري. چگونه است كه بايد تو صاحب تاج و تخت ايران شوي و گنج پدر را زير نگين داشته باشي و ما كه از تو مهتريم در چين و روم روزگار بگذرانيم ؟ پدر ما در بخش كردن كشور تنها ترا گرامي شمرد و بر ما ستم ورزيد.»

ايرج بمهرباني گفت «اي برادر، چرا خاطر خود را رنجه مي داري . اگر كام تو شاهنشاهي ايران است من از تاج و تخت كياني گذشتم و آنرا به تو سپردم. از آن گنج و گاه چه سود كه برادري را آزرده سازد؟ فرجام همه ما نيستي است. اگر هم جهان را به دلخواه بسپريم سرانجام بايد سر بر خشت گور بگذاريم. چه جاي ستم و بيداد است؟ بيائيد تا با هم مهربان باشيم و نيكي و مردمي پيش گيريم. من اگر شاهنشاهي ايران را تا كنون به زير نگين داشتم اكنون از آن گذشتم و تخت و تاج و سپاه و فرمان را به شما سپردم . چين و روم را نيز خواستار نيستم . مرا با شما سر جنگ نيست ، شما نيز با من كين نجوئيد و دل مرا نيازاريد. شما مهتران منيد و به بزرگي سزاواريد . من جهاني را به شادي و خشنودي شما نمي فروشم. شما نيز كهتر نوازي كنيد و از اين گفتگو در گذريد.»

اما تور سر جنگ و آزار داشت. از مهرباني و آشتي جوئي ايرج خشمش افزون شد و درشتي از سرگرفت و سخنان سخت آغاز كرد. هر دم از جاي بر ميخاست و بدين سوي و آن سوي گام بر مي داشت و باز بر جاي مي نشست. سر انجام خشم و بيداد چنان پرده شرم را دريد كه برخاست و كرسي زرين را كه بر آن نشسته بود بر گرفت و به خشم بر سر ايرج كوفت. ايرج دانست كه برادر قصد جان وي دارد. زنهار خواست و ناله بر آورد كه «از خداي نمي ترسي و از پدر پير نيز شرم نداري؟ از هلاك من بگذر و دست بخون من آلوده مكن. چگونه دلت مي پذيرد كه جان از من بگيري؟ خون من دامنت را خواهد گرفت.

پسندي و همداستاني كني

كه جان داري و جان ستاني كني؟

ميازار موري كه دانه كش است

كه جان دارد و جان شيرين خوشست.

اگر بر من نمي بخشي پدر پير را بياد آور و در روزگار ناتواني دل او را به مرگ فرزند ميازار. اگر پرواي پدر نداري از جهان آفرين ياد كن و خود را در زمره مردمكشان مياور. اگر گنج و تاج و نگين مي خواستي بتو واگذارم، بر من ببخش و خون مرا مريز.»

تور سياه دل پاسخي نداشت . خنجري كه به زهر آب داده بود بيرون كشيد و بر ايرج نواخت. خون بر چهره شهريار جوان ريخت و قامت چون سروش از پا در آمد. آنگاه تور سر برادر را بخنجر از تن جدا كرد و فرمان داد تا آن را بمشك و عبير آگنده سازند و نزد فريدون فرستند.

سلم و تور چون گناه را به پايان آوردند شادمان راه خود را در پيش گرفتند . يكي به چين رفت و ديگري رهسپار روم شد.

آگاهي فريدون از مرگ ايرج


فريدون چشم به راه ايرج داشت. چون هنگام باز گشت وي رسيد فرمان داد تا شهر را آئين بستند و تختي از فيروزه براي وي ساختند و همه چشم به راه وي نشستند . شهر در شادي بود و نوازندگان و خوانندگان در سرود خواني و نغمه پردازي بودند كه ناگاه گردي از دور بر خاست. از ميان گرد سواري تيز تك پديد آمد. وقتي نزديك سپاه ايران رسيد خروشي پر درد از جگر بر آورد و تابوت زريني را كه همراه داشت بر زمين گذاشت. تابوت را گشودند و پرنيان از سر آن كشيدند. سر شهريار جوان در آن بود. فريدون از اسب به زير افتاد و خروش بر داشت و جامه به تن چاك كرد . پهلوانان و آزادگان پريشان شدند و خاك بر سر پاشيدند. سپاهيان به سوگواري اشك از ديدگان مي ريختند و بر مرگ خسرو نامدار زاري مي كردند. ولوله در شهر افتاد و ناله و فغان برخاست. فريدون سر فرزند گرامي را در آغوش داشت. افتان و خيزان به كاخ ايرج آمد تخت را بي خداوند و باغ و بستان را سوگوار و سپاه را بي سرور ديد . در بر خود ببست و به زاري نشست كه،« دريغ بر تو اي شهريار ناكام كه به خنجر كين از پاي در آمدي . دريغ بر تو اي گرامي فرزند كه كشته بيداد شدي . دريغا آن دليري و فر و شكوه تو، دريغا آن بزرگي و بخشندگي تو. اي آفريدگار جهان، اي داور دادگر، بر اين كشته بي گناه بنگر كه چگونه به نا جوانمردي خونش بر خاك ريخت . اي يزدان پاك، آرزوي مرا بر آور و مرا چندان امان ده و زنده بدار تا ببينم كسي از فرزندان ايرج كين او را بخواهد و چنانكه سر نازنين ايرج را به ستم از تن جدا كردند و سر آن دو ناپاك را از تن جدا سازد. مرا جز اين به درگاه تو آرزوئي نيست.»

منبع: آی کتاب

{social-bookmark}









 
 
مطالب مشابه

{related-news}

 
آرشیو ماهانه



جدیدترین کتابهای سایت درایمیل شما کلیک کنید
لطفا برای تائید عضویت بر روی لینک ایمیل دریافتی کلیک کنید



احترام به قوانین Copyright
در این وبسایت سعی شده است کتابهایی که توسط نویسندگان یا مترجمین اثر، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و نشر علوم فارسی درسطح اینترنت به صورت رایگان پخش شده است ارائه شود. لذا اگر دوستان ناشر یا نویسنده کتابی را مشاهده کرده اند(پی.دی.اف، صوتی و...) که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده است میتوانند از طریق فرم تماس با ما Contact Us (در عنوان اسم کتاب و در توضیحات، لینک صفحه مورد نظر ذکر شود) اعلام نمایند، تا نسبت به حذف آن اقدام شود.





جستجو



a