در پشت حقایق قتل جوانا بردن چهل ویک ساله به دست جو کریسمس سیاه پوست و پس از آن دستگیری، فرار و مرگ وحشیانه اش به دست پرسی گریم افسر اداره پلیس ایالتی، داستانی تیره و غم آلود از زندگی ترا?یک او قرار گرفته است.
داستان با لینا گرو دختر یتیمی که حامله است و از آلاباما آمده تا معشوقش لوکاس برچ را پیدا کند، آغاز می شود. او را اشتباهاً به یک کارخانه چوب بری در شهر جفرسن و نزد بایرون بنچ می فرستند. بایرن عاشق لینا می شود، برچ، که حالا نامش را عوض کرده و به جو براون مشهور است، در همان کارخانه مشغول کار می باشند. او با جو کریسمس در یک کلبه کوچک زندگی می کند و می داند که «جو» هر شب با دوشیزه بردن که دختر ترشیده و سپید مویی است، ملاقات می کند.
هنگامی که جوانا بردن کشته می شود، او برای آنکه جایزه دستگیری قاتل را به دست آورد، پلیس را از محل اختفای جو کریسمس مطلع می سازد ولی زمانی که غفلتاً لینا او را می بیند، به تندی فرار می کند و می گریزد. کریسمس دستگیر می شود. پدربزرگش، یوفوس هاینس، که آدم مذهبی متعصبی است، وارد شهر می شود و امیدوار است به نحوی به او کمک کند تا بی محاکمه مجازات نشود.
حقایق بسیاری از تولد جو «فرزند میلی دختر هاینس و یک کارگر سیرک»، جوانیش «که در نزد سیمون مک ایکرن به کار مشغول شد ولی چندی بعد در دعوایی بر سر یک زن او را کشت» و کشمکش ها و گرفتاری هایش، در این قسمت از کتاب برای خواننده آشکار می شود. پس از مرگ کریسمس، لینا تقاضای ازدواج بایرون بنچ را می پذیرد و دو نفری به اتفاق بچه لینا به سمت خانه راه می افتند.