احتمالاً بسیاری از ما در مورد این که هنگام مرگ با چه احساسی ممکن است روبرو شویم فکر کردهایم. دانشمندان این موضوع را مورد بررسی قرار داده و حقایقی در مورد آن کشف کردهاند.
این حقایق که در مجله New Scientist انتشار یافتهاند، شیوههای مختلفی را که یک فرد ممکن است جان خود را از دست دهد، مورد بررسی قرار دادهاند. این شیوهها موارد مختلفی نظیر سوختن، غرق شدن و بریده شدن سر را در بر میگیرد.
گفتنی است محققان این یافتهها را با استفاده از پیشرفتهای علوم درمانی و تجربیات بازماندگان خوششانس به دست آوردهاند.
بنا بر نتایج این گزارش، علت مرگ در موارد مختلف معمولاً نرسیدن اکسی?ن کافی به مغز عنوان شده است. اما در صورتی که اطلاعات بیشتری نیاز باشد، در زیر پارهای از نتایج تحقیقات پ?وهشگران آورده شده است.
غرق شدن نخست، ترس و وحشت قربانیان را فرا میگیرد و آنها تلاش میکنند تا نفس خود را حبس کنند. این فرآیند حدود 30 تا 90 ثانیه به طول میانجامد. نجات یافتگان میگویند زمانی که آب وارد ششها میشود، حسی «سخت و دردآور» تجربه کردهاند اما این حس به سرعت جای خود را به «آرامش و راحتی» میدهد. نبود اکسی?ن سبب از دست رفتن هوشیاری، توقف قلب و مرگ مغز میشود.
حمله قلبی احساس درد و فشار شدید در قسمت سینه، معمولترین نشانه در این نوع مرگ است. این امر بدان دلیل اتفاق میافتد که ماهیچههای قلب در حال تقلی برای دسترسی به اکسی?ن هستند. اختلال در ضربان عادی قلب، از کار افتادن آن را به دنبال خواهد داشت. از دست رفتن هوشیاری حدود 10 ثانیه طول میکشد و مرگ دقایقی بعد فرا خواهد رسید.
پدر و مادر سیاستمداران کنونی ایران، چه شغلی داشته اند؟ این سوال هر چند چندان مهم نیست و البته در واکاوی خاستگاه های اجتماعی سیاستمداران، حتما مورد توجه است، اما به هر روی، پاسخ به آن می تواند جالب باشد.
آنچه در زیر می آید، مروری است بر شغل پدران و مادران تعدادی از فعالان سیاسی ایران که خواندنش خالی از لطف نیست.
اکبر هاشمی رفسنجانی- پدر: روحانی، کشاورز/ مادر: خانه دار
غلامعلی حداد عادل- پدر: کامیوندار/ مادر: خانه دار
حسن روحانی- پدر: مغازه دار/ مادر خانه دار
محسن رضایی- پدر: کارگر/ مادر: خانه دار
سید محمد و سید محمدرضا خاتمی- پدر روحانی/ مادر: خانه دار
اگر قطبنمایی به همراه نداشتید، ولی اتفاقاً یک سوزن یا میخ کوچک در جیبتان یافتید، این روش کمککار شما در ساخت یک قطبنما خواهد بود. البته احتمال استفاده از آن در شرایط واقعی کم است، ولی انجام آن کاری سرگرمکننده است.
با مالش دادن یک سوزن فقط در یک جهت به آهنربا -یا حتی احتمالاً چاقوی خودتان-، یا مالیدن آن فقط در یک جهت به پارچهٔ ابریشمی یا پنبهای، سوزنْ مغناطیسی یا قطبی میشود؛ مانند سوزن قطبنما. (مثلاً با ۳۰ بار مالش دادن سوزن به آهنربا از طرف خودتان به سمت بیرون، سوزن به اندازهٔ کافی خاصیت آهنربایی پیدا میکند. همچنین مالش سر سوزن از پایین به بالا بر پارچهٔ ابریشمی باعث میشود که سر سوزن نقطه شمال را نشان دهد). حتی میتوانید آنرا در یک جهت میان موهای سر خود بکشید. توجه کنید که همیشه فقط در یک جهت مالش دهید.
حال اگر آنرا روی یک چوبپنبه یا پوشال کوچک قرار دهید(سوزن را به چوبپنبه چسب بزنید، یا درون آن فرو کنید؛ یا در دو طرف سوزن چوبپنبههایی کوچک فرو کنید)، و روی آب (آب راکد یا ظرفی پر از آب) شناور نمایید، مانند یک قطبنما عمل میکند، و سر سوزن رو به شمال میچرخد. برای اینکه سمت شمال و جنوب سوزن را اشتباه نکنید، این نکته را در نظر بگیرید که -در نیمکرهٔ شمالی زمین- آن سمت قطبنما که تقریباً رو به خورشید و ماه است، سمت جنوب است، زیرا آنها در قسمت جنوبی آسمان قرار دارند. همچنین میتوانید سوزن را با یک آهنربا امتحان کنید، و سپس سمت شمال را با علامتی روی آن مشخص نمایید.
* روش دیگر ساخت آهنربا این است که یک میله یا سوزن آهنی یا فولادی را در جهت میدان مغناطیسی زمین تراز کنیم، و سپس آنرا حرارت داده یا بر آن ضربه وارد کنیم. حال اگر این آهنربا را روی سطحی با اصطکاک کم قرار دهیم (روی یک تکه چوب کوچک در آب شناور سازید، یا مثلاً سوزن را با یک ریسمان غیرفلزی آویزان(معلق) نمایید) قطبنمای ما کار میکند؛ یعنی میله آنقدر میچرخد تا در راستای میدان مغناطیسی زمین (شمالی-جنوبی) قرار گیرد. * مغناطیسی کردن سوزن با باتری: اگر سیمی را دور سوزن بپیچانید و برای چند دقیقه سر سیم را به ته باتری وصل کنید، سوزن مغناطیسی میشود. * به دلیل کشش سطحی آب، میتوان سوزن را به تنهایی روی سطح آن شناور کرد. مثلاً میتوان سوزن را روی کاغذی گذاشت، و کاغذ را روی آب گذاشت. اگر کاغذ روی آب بماند که بهتر، و اگر کاغذ در آب فرو برود احتمالاً سوزن روی آب باقی میماند. اگر سوزن را با گریس یا روغنی غیرقابلحل در آب چرب کنید (مثلاً با مالش سوزن به موهای خود سوزن را چرب نمایید)، کار آسانتر خواهد شد. چرب بودن سوزن سبب میشود که سوزن روی سطح آب شناور بماند.
خیلیها در زندگی خود خواهان آرامش هستند اما اغلب این آرامش دستنیافتنی به نظر میرسد. حتی کسانی که در زندگی خود به ثروت وموفقیتهای مادی میاندیشند و درنهایت هم به آن دست مییابند، احساس میکنند که واقعاً شاد نیستند. آنها هنوز مضطرب، عصبی و در حال رقابت با دیگران هستند. حال آنکه تجربه خوب در زندگی در حقیقت به عوامل بیرونی مانند موفقیت مالی بستگی ندارد.
هیچ چیز وهیچ کسی نمیتواند شادی، اطمینان خاطر و موفقیت را به ما ارزانی دهد، زیرا آنچه ما به دنبالش هستیم، تنها به احساس درونی خودمان و نگرشی که نسبت به پیرامون خود داریم، بستگی دارد و این موضوع است که تعیین میکند آیا واقعاً سعادتمند هستیم یانه، در واقع غیر ممکن است که بتوان شاد بود، به آرامش رسید، اطمینان خاطر داشت و موفق بود مگر آنکه نخست در وجود خود شادی، اطمینان خاطر، آرامش وموفقیت را حس کنیم. آنچه در زندگی برای ما رخ میدهد، آن قدر تعیین کننده شادی و آرامش ما نیست بلکه بیشتر نوع واکنش نسبت به آن رخدادهاست که نقش تعیین کنندهای دارد.
کدام سرنوشت سرنوشت یک وا?ه قدرتمند است. هر کسی سرنوشتی دارد، نکته مهم در اینجا این است که هرکسی میتواند در تعیین سرنوشتش نقش بسیار مهمی داشته باشد. سرنوشت انسان تصویری از آرزوها و آینده دلخواه اوست که در عمق وجودش نهفته است و انتخابهای روزانه انسان که اعمال، گفتار، افکار و روابط او را در بر میگیرد، وی را به سمت سرنوشتش هدایت میکند.
مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت كرد( زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!.
مرد به قصد فرار به كوچهاي دويد، بن بست يافت. خود را به خانهاي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچهاي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايۀ ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. «پدر مُرده» نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!.
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!.