دخترک کبریتفروش (به دانمارکی: Den Lille Pige med Svovlstikkerne) نام داستان کوتاهی از نویسنده و شاعر بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخست در دسامبر ۱۸۴۵ به چاپ رسید. این داستان دربارهٔ دخترک کبریت فروش فقیری است که در سرمای منجمد کنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقی مانده است با روشن کردن تکتک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان میسپارد.
همچنین اقتباسهایی در قالب فیلمهای پویانمایی و یک فیلم تلویزیونی موزیکال از این داستان صورت گرفته است.
با خواندن اين كتاب راهنما كه مخصوص سطوح مبتدي نوشته شده، مي تونين خودتون ساخت تمپليت براي جوملا رو ياد بگيرين بدون نياز به نرم افزار خاصي و بدون مهارت خاص در زمينه گرافيك همچين نيازي نيست تا HTML, PHP بدونين اين كتاب كه براي شروع آموزش ساخت تمپليت نوشته شده، داراي موارد زير هست :
- راهنماي 91 صفحه اي ساخت تمپليت - بيش از 100 نمونه با آموزش قدم به قدم
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند.
اما طی هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی …از آنها را حل و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد زیرا آندو را به عنوان دو نمونه از مسایل غیر قابل حل ریاضی داده بود.
دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد.... ملکه آينده چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت.
جوجه اردک زشت (به دانمارکی: Den grimme ælling؛ به انگلیسی: The Ugly Duckling) یکی از داستانهای شاه پریانی شاعر و نویسندهٔ بنام دانمارکی، هانس کریستین اندرسن است. جوجه اردکی در مزرعهای سر از تخم بیرون میآورد و به واسطهٔ زشتیش مورد ریشخند و تمسخر هر روزهٔ دیگر حیوانات مزرعه قرار میگیرد تا اینکه سرانجام به سن بلوغ رسیده و به یک قوی سپید زیبا تبدیل میشود و شگفتی و شرمساری دیگر حیوانات را برمیانگیزد.
جوجه اردک زشت که کاملا برخاسته از ذهن اندرسن بوده و وابستگیای به هیچ داستان عامیانهٔ قدیمی ندارد، نخستین بار در ۱۱ نوامبر ۱۸۴۳ به همراه سه داستان دیگر از اندرسن در کپنهاگ دانمارک انتشار یافت و تحسین منتقدین را برانگیخت. همچنین اقتباسهایی در قالب اپرا، موزیکال، و فیلمهای پویانمایی از این داستان صورت گرفته است.