برگ مروارید » FarsiBooks / بزرگترین سایت دانلود کتابهای فارسی
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 
صفحه اصلی   ارشد   پیام نور   تماس با ما
موضوعات
 فروشگاه سایت (16)
 کتابهای دانشگاه پیام نور (23)
 خبرها ()
 خبرهای سایت فارسی بوکز (9)
 خبرهای ادبی (8)
 خبرهای آی تی (10)
 موفقیت (16)
 منابع کنکور کارشناسی ارشد (44)
 خبرهای دانشگاه (17)
 کارنامه های ارشد (30)
 جزوه دانشگاهی (23)
 سوالات ارشد (17)
 ظرفیت دانشگاه ها (1)
 تقویم تاریخ (33)
 ادبیات ()
 ادبیات معاصر ایران (شعر) (28)
 ادبیات معاصر ایران ( نثر) (36)
 ادبیات کهن ایران (شعر) (12)
 ادبیات کهن ایران (نثر) (6)
 ادبیات جهان(شعر) (4)
 ادبیات جهان(نثر) (71)
 زندگینامه (25)
 سفرنامه (4)
 فرهنگ لغت و دستور زبان (7)
 متفرقه (21)
 تاریخچه لغات (1)
 مقالات و نوشته های ادبی (2)
 معرفی،نقد و شرح کتاب (23)
 ریشه ضرب المثل های پارسی (154)
 داستانهای کهن پارسی (40)
 شاهنامه خوانی (13)
 مقاله های ادبی ()
 معرفی مشاهیر و نویسندگان (2)
 اساطیر (18)
 مکاتب ادبی جهان (7)
 نوبل ادبیات (6)
 فولکلور (20)
 مجموعه مقالات روانشناسي (34)
 داستانهای کوتاه (20)
 کامپیوتر (3)
 مدیریت محتوا (1)
 طراحی وب (32)
 برنامه نویسی (75)
 سیستم عامل (3)
 ویندوز (20)
 لینوکس (15)
 مکینتاش (4)
 دیگر سیستم عامل ها (2)
 شبکه های کامپیوتری (51)
 گرافیک (1)
 فتوشاپ (4)
 فــــلش (5)
 گــرافیک سه بعدی و انیمیشن (9)
 میـکس و مـونتـا? (2)
 گرافیک - متفرقه (4)
 هک و امنیت (27)
 کرکینگ و قفل گزاری (2)
 گوگل (9)
 آی تی و آی سی تی (18)
 سخت افزار (10)
 کامپیوتر-متفرقه (72)
 بانک مقالات کامپیوتری (10)
 مقالات نرم افزاري (9)
 لپ تاپ (2)
 مقالات هك و امنيت (2)
 مقالات اينترنت و شبکه (12)
 مقالات سخت افزاري و تكنولو? (25)
 مقالات ويندوز و رجيستري (2)
 مقالات سیستم عامل (2)
 مقالات انگلیسی (4)
 موبایل (6)
 کتابهای رپلیگو (13)
 کتابهای جاوا (31)
 کتابهای صوتی برای موبایل ()
 متفرقه (8)
 کتابهای کنکور ()
 علوم ریاضی و فنی ()
 علوم تجربی ()
 علوم انسانی (1)
 هنر ()
 فنی و حرفه ای ()
 کار و دانش ()
 کتابهای دانشگاهی (1)
 کامپیوتر و آی تی (4)
 برق و الکترونیک و مخابرات (6)
 عمران و ساختمان (4)
 مکانیک (2)
 علوم پایه ()
 ریاضی (14)
 فیزیک (12)
 شیمی (2)
 زیست شناسی (5)
 علوم اجتماعی (1)
 تاریخ (32)
 جغرافیا (9)
 علوم سیاسی ()
 اقتصاد (1)
 جامعه شناسی ()
 بهداشت و درمان (14)
 پزشکی (54)
 زیبائی و سلامت (15)
 تغذیه (40)
 روانشناسي (32)
 دنیای ماشین (1)
 ورزش (3)
 دنیای فوتبال (1)
 هنرهای رزمی و دفاع شخصی (6)
 بدنسازی و پاورلیفتینگ (7)
 دیگر ورزشها (8)
 کتب صوتی ()
 کتابهای صوتی انگلیسی (23)
 کتابهاي صوتي فارسی (102)
 علمی (13)
 کودکان (18)
 کميک استريپ (7)
 اطلاعات عمومی (92)
 مذهبي (58)
 سینما ، تئاتر و تلویزیون (3)
 موسیقی (6)
 عکاسی (4)
 طراحی،معماری و دکوراسیون (6)
 آموزش زبان (39)
 برنامه های کاربردی (7)
 کتابهای زبان اصلی (3)
 کتابهای زبان انگلیسی (3)
 کتابهای زبان فرانسه (15)
 کتابهای زبان عربی ()
 مجلات (2)
 کلیک جام جم (52)
 PC World Magazine (3)
 PC Magazine (2)
 Science Magazine (5)
 Games For Windows (1)
 Electronics Magazine (4)
 Windows Secrets Newsletter (1)
 Car And Driver Magazine ()
 Road and Track Magazine ()
 All Graphic Magazine (1)
 Other Magazine (23)
 آموزشهای ویدوئی ()
 AppDev ()
 CBT (6)
 LearnKey ()
 CG Academy (1)
 Lynda (1)
 NETg ()
 Others (6)
 ScriptingAnswer (1)
 Test Out (2)
 Total Training (6)
 Train Signal ()
 VTC ()

پربیننده ترین مطالب


تبلیغات متنی
نظرسنجی



 

  تکنیک های تست زنی در کنکور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد کشاورزی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کتابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته الهیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم تربیتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته حسابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تربیت بدنی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مترجمی زبان دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تاریخ دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کامپیوتر دانشگاه پیام نور
جزوات رشته صنایع دانشگاه پیام نور
جزوات رشته آمار دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زیست شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته فیزیک دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ریاضی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته شیمی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زمین شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
48 داستان موزیکال فارسی برای کودکان
آموزش زبان انگلیسی دیالوگ (Dialogue)
پکیج ویژه ارشد مهندسی برق
Tintin »»تن تن«« ( کارتون+کتاب فارسی+کتاب انگلیسی+ چند مقاله )
معجزه اي در افزايش قد

  سریال آموزشی زبان انگلیسی EXTRA اکسترا
دانشنامه ی معروف مایکروسافت 2009 Microsoft Encarta Premium
فروش بیش از 5100 کتاب الکترونیکی
مثنوی معنوی مولانا به صورت گویا (صوتی)
آموزش زبان در خواب
عظیم BBC Planet Earth با فرمت HD در 11 دیسک
کمیک استریپ X-MEN از سال 1962 تا کنون
Photoshop TopSecret عظیم آموزشی تمامی نکات و ریزه کاریهای فتوشاپ-بیش از 30 ساعت آموزش ویدئویی
فیلم مستند راز The Secret
آموزش زبان فرانسه در 8DVD
شاهنامه فردوسی به صورت گویا (صوتی)
عطر متولدین تمامی ماه ها
فیلم های ویدوئی روشهاي رياضي براي مهندسين(2) - MIT
فیلم های ویدوئی اصول مخابرات دیجیتال(1) - MIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال چندمتغيره(2) - MIT
فیلم های ویدوئی مقدمه ای بر قانون کپی رایت MIT
فیلم های ویدوئی مهندسی سیستم کامپیوتر MIT
فیلم های ویدوئی ساختار و تفسیر برنامه های کامپیوترMIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال تک متغيره(1) - MIT
MIT فیلم های ویدوئی کلاس درس مکانیک کلاسیک - Classical Mechanics Lectures
فیلم های ویدوئی کلاس درس الکتریسیته و مغناطیس MIT - Electricity and Magnetism Lectures
فیلم های ویدوئی فیزیک امواج و ارتعاشات و مقدمه ای از اختر فیزیک MIT
فیلم های ویدوئی مدار و الکترونیک MIT
فیلم های ویدوئی علوم و مهندسي ِ محاسبه(1) - MIT
فیلم های ویدوئی جبر خطی MIT
فیلم های ویدوئی معادلات دیفرانسیل MIT
تکنیک های تست زنی در کنکور




 برگ مروارید
برگ مروارید

برگ مروارید


حاكم شهرسه پسرداشت و هركدام از اين پسرها يك مادر داشتند ولي از تقديرات روزگار چشم حاكم نابينا بود يك روز درويشي به خانه حاكم آمد و گفت كه :« دواي درد چشم شما را ميدانم اگر پسرهات حاضر بشوند بروند ميتوانند بياورند و آن دوا برگ مرواريد است ولي در سر راه برگ مرواريد سه قلعه هست و در هر قلعه يك ديو زندگي ميكند بايد بروند با آن ديوها كشتي بگيرند و آنها را به زمين بزنند و حلقه درگوش آنها بكنند آنوقت آوردن برگ مرواريد را ديوها يادشان ميدهند » درويش اين را گفت و رفت.

فرداي آن روزسه برادرآماده سفرشدند پشت به شهر و رو به پهن دشت بيابان كردند و رفتند تا برسر دوراهي رسيدند ديدند روي لوحي نوشته هرسه برادراگر بخواهند از يك راه بروند هلاك مي شوند يكي از راست برود دوتا از چپ بروند به مراد مي رسند . برادرها با دلتنگي راضي شدند كه برادركوچكتر از راه راست برود و دوبرادر بزرگتر از چپ بروند . بعد هرسه انگشترهاي خود رازير سنگ گذاشتند تاموقع برگشتن از حال همديگر باخبر باشند بعد خداحافظي كردند و از هم جدا شدند و هركدام به راهي رفتند. دوبرادر بزرگتربه شهر رسيدند و درشهركاري براي خود پيدا كردند يكي شاگرد حليمي شد و ديگري شاگرد كله پز. ولي بشنويد از برادر كوچكتربعد ازراه زياد به يك قلعه رسيد در قلعه را زد دختري پشت در آمد در را بازكرد وگفت :« اي آدمي زاد تو كجا اينجا كجا؟»

ملك محمد گفت :« اي دختر مرا راه بده كه دنبال مطلبي آمده ام » دختر گفت :« اگر برادرم بشنود گوشت ترا خام خام ميخورد » ملك محمد گفت :« فعلاً بگذار بيايم به قلعه بعداً يك كاري ميكنم » دختر وردي خواند و به او دميد و او ا به شكل يك دسته جاروب كرد و به گوشه خانه گذاشت . غروب كه شد ديو به خانه آمد وصدا زد كه :« اي خواهر كسي درخانه ما هست ؟» امروز بوي آدمي زاد از اين خانه ميآيد »

دختر گفت :« ميتواني همه خانه را بگردي » ديو همه جا را گشت چيزي پيدا نكرد به خانه آمد و به خواهرش گفت :« راست بگو چكار كردي آدمي زاد را ؟» گفت :« اگر قسم خوردي به شير مادر به رنج پدر به او كاري ندارم او را ميآورم » ديو قسم خورد دختر وردي خواند و به جاروب دميد ملك محمد زنده شد و در برابر ديو ايستاد . ديوگفت :« اي آدميزاد شيرخام خورده تو كجا و اينجا كجا ؟» گفت :« حقيقت اين است كه پدرم كورشده و گفتند كه برگ مرواريد او را خوب ميكند حالا آمده ام تا برگ مرواريد ببرم »

ديو گفت :« اي ملك محمد رسم ما اين است كه هر آدمي زادي اينجا بيايد ما با او كشتي مي گيريم اگر او ما را به زمين زد غلام حلقه بگوش او مي شويم و اگر ما او را به زمين زديم گوشت او را خام خام مي خوريم » ملك محمد قبول كرد و كشتي گرفتند ديو را به زمين زد و حلقه غلامي را به گوش او كرد . شب را آنجا به سر برد فرداي آن روز خداحافظي كرد و رفت بعد از طي راه به قلعه دوم رسيد .

دومي هم به شكل اولي شد . ملك محمد وداع كرد و به قلعه سوم رسيد و او را هم به شكل دوتاي ديگر غلام حلقه بگوش كرد . ديو گفت :« بگو ببينم چه مطلب داري ؟» گفت كه :« براي برگ مرواريد آمده ام » ديو برفت ودو اسب بادپيما بياورد و به ملك محمد گفت كه اول به ظلمات ميرويم بعد ازظلمات بيرون مي آئيم به يك باغ مي رسيم آنوقت من ديگر توي باغ نمي توانم بيايم توخودت ميروي درخت مرواريد در باغ است يك چوب دوشاخه درست ميكني و با چوب ، برگ را مي چيني باغ چهار نگهبان دارد وقتي تو را ديدند يكي صدا مي زند كه (چيد ) آن يكي مي گويد ( برد ) آن يكي مي گويد ( كي؟) او مي گويد ( چوب ) آخري مي گويد ( چوب كه نمي چيند ). وقتي كه چيدي در كيسه اي مي گذاري و راه مي افتي .



وسط حياط جانوران وحشي از قبيل شير و پلنگ و امثال آنها خوابيده اند كاري به آنها نداشته باش آنها هم كاري به تو ندارند يك پلكان هست كه چهل پله و چهل زنگ دارد چهل تيكه پنبه با خود مي بري توي زنگ ها ميكني بالا مي روي وارد اطاق ميشوي يك دختر خوابيده بالاي سرش يك لاله پائين پاش يك پيه سوز مي سوزد چراغ را بالا مي آوري پائين و پائيني را ميآوري بالا ميگذاري بعد يك جام آب كه آواز ميخواند پهلويش هست با يك ظرف غذا و يك قليان ، جام آبش را ميخوري از صدا مي افتد و ظرف غذا را هم نيم خور ميكني و قليان را هم مي كشي بعد يك پايت را ميگذاري اين ور و يكي را ميگذاري آن ور يكبوس از اين ورصورتش ميكني و يكي از آن ور بعد چهل و يك شلواري كه پاي دختر است بند چهل تاي آن را باز مي كني و يكي را ميگذاري و از اطاق بيرون ميآيي پشت باغ من منتظرت هستم مي آيي تا برويم .

ملك محمد برفت و همه كارها را انجام داد و برگشت و با ديو به قلعه رفتند. شب را آنجا بسربرد فردا وقتي كه خواست خداحافظي كند ديوگفت :« خواهرمن به تو تعلق دارد » ملك محمد قبول كرد و دختر را همراه خود برد تا به قلعه دوم و اول رسيد و هر سه تا دخترها را برداشت و همراه خود به شهرش برگشت .

برسر دو راه كه رسيد به فكر برادرها افتاد رفت زير سنگ نگاه كرد ديد انگشترهاي برادرها آنجاست دخترها را برسر چشمه آبي گذاشت و به شهر رفت برادرهاش را پيدا كرد لباس براي آنها خريد و همراه خودش آورد تا به دخترها رسيدند . ملك محمد گفت :« حالا كارها همه تمام شده من خسته هستم مي خواهم قدري بخوابم » وقتي كه خوابيد دو برادر بزرگتر گفتند :« اگر ما به شهر برويم و پدر ما بفهمد كه برگ مرواريد را آنكه از ما كوچكتر است آورده ميگويد شما بي عرضه هستيد بهتر است او را از بين ببريم » برخاستند وملك محمد را به چاه انداختند و از آنجا به طرف شهر حركت كردند ولي دختر كوچكتر كه نامزد ملك محمد بود با آنها نرفت ، برسر چاه رفت صدا زد :« ملك محمد!» جواب ضعيفي شنيد خوشحال شد و به طرف شهر رفت ريسمان پيدا كرد و برسر چاه آمد و ملك محمد را نجات داد ولي از دو برادر بشنويد كه به شهر پدر رسيدند پدر احوال برادركوچكشان را پرسيد گفتند كه « درگدوك گرگ او را خورده است » بعد برگ مرواريد را در چشم پدر كردند خوب شد پدر گفت :« اين پسرمادرش بد بوده او را توي يك پوست بكنيد و در پشت بام حمام بگذاريد و روزي يك نان جو به او بدهيد » ولي بشنويد از ملك محمد وقتي كه دختر نجاتش داد شبانه بطرف شهر پدرش آمدند بي خبر در اطاق خودش برفت وخوابيدند حالا چند كلمه بشنويد از آن دختر كه صاحب برگ مرواريد بود .



وقتي كه از خواب بيدار شد ديد سرش سنگيني مي كند وقتي فهميدكه اين بلا به سرش آمده بر روي قاليچه حضرت سليمان نشست گفت :« بحق حضرت سليمان پيغمبر ميخواهم من با اين باغ به جائي برويم كه برگ مرواريد را آنجا برده اند » باغ حركت كرد و در پشت شهر ملك محمد نشست فرداي آن روز ملك محمد وقتي از خواب بيدار شد ديد قصري پهلوي عمارتش پيدا شده غلامش را فرستاد گفت :« برو ببين كيست » غلام برفت و برگشت گفت كه صاحب برگ مرواريد است .

حاكم دو پسرش را خواست گفت :« صاحب برگ مرواريد آمده : گفتند :« غم مخور جوابش را ميدهيم » دختر غلامش را فرستاد كه يا آن كسي كه برگ مرواريد را آورده بمن تحويل بده يا شهرت را با خاك يكسان ميكنم . پسر بزرگتر رفت كه جواب دختر را بدهد دختر پرسيد :« اي پسربرگ مرواريد را تو آورده اي ؟» گفت « بله » پرسيد :« از كجاي باغ بالا آمدي ؟» گفت :« از ديوار خرابه باغت » دختر روكرد به حاكم گفت :« اي حاكم ببين باغ من ديوار خرابه دارد ؟» حاكم گفت « خير ندارد » نوبت به پسر وسطي رسيد اين هم نتوانست جواب بدهد دختر گفت :« اي حاكم برو آورنده برگ مرواريد مرا بيار، اينها به درد من نمي خورد» حاكم رو به پسرهاش كرد وگفت :« نكند بلائي بسربرادرتان آورده باشيد » غلامش را فرستاد گفت :« بي خبر برو ببين توي اطاق خودش نيامده ؟» غلام وقتي پشت در رفت ديد كه در از تو بسته است خبر براي حاكم برد كه دررا از تو بسته اند .

حاكم پشت در رفت در زد ملك محمد بلند شد در را باز كرد پدرش را ديد گفت :« اي پدر من كه بد مادر بودم ديگر دنبال من براي چه آمده اي ؟» حاكم گفت :« پسرم دستم به دامنت صاحب برگ مرواريد آمده بيا بروجوابش را بده » ملك محمد لباس پوشيد از اطاقش بيرون آمد و به طرف قصر دختر رفت . دختر وقتي او را ديد گفت :« آورنده برگ مرواريد من اين پسر است » ملك محمد به حضور دختر رفت. دختر پرسيد :« اي ملك محمد برگ مرواريد را تو برده اي ؟» گفت : بله . پرسيد :« چطور وارد قصر شدي ؟» گفت :« كمند انداختم » و تمام قضايا را گفت .

دختر گفت :« آفرين حالا بگو ببينم با من عروسي ميكني يا نه ؟» گفت :« با كمال ميل » بعد ملك محمد پدر و برادرهاش را خواست گفت « اي برادرها من كه به شما بد نكرده بودم براي شما لباس خريدم وشما را از شاگردي آزاد كردم بعداً عوض خوبي مرا به چاه انداختيد ؟» بعد از پدرش پرسيد اي پدر من بد بودم مادرم كه بد نبود ؟ بعد جفت شيرهاي نروماده را صدا زد . شيرها آمدند تعظيم كردند گفت :« چند روزه گرسنه ايد ؟» شيرها به زبان آمدند گفتند :« يك هفته است گرسنه ايم » گفت :« دو برادرم را بخوريد » آنها را خوردند بعد پلنگ را صدا زد گفت :« اي پلنگ چند روز است گرسنه اي ؟» گفت :« پنج روزه » گفت :« تو هم پدرم را بخور» بعد با دخترازدواج كرد و حاكم آن شهر شد و سه خواهرهاي ديو را هم گرفت و داراي چهار تا زن شد .

*گدوك = راه ميان دو گردنه



منبع: علي محمد فرهادي – سي و يكساله – باغبان شهرداري – توسك سفلي ملاير
http://farsibooks.ir/

{social-bookmark}









 
 
مطالب مشابه

{related-news}

 
آرشیو ماهانه



جدیدترین کتابهای سایت درایمیل شما کلیک کنید
لطفا برای تائید عضویت بر روی لینک ایمیل دریافتی کلیک کنید



احترام به قوانین Copyright
در این وبسایت سعی شده است کتابهایی که توسط نویسندگان یا مترجمین اثر، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و نشر علوم فارسی درسطح اینترنت به صورت رایگان پخش شده است ارائه شود. لذا اگر دوستان ناشر یا نویسنده کتابی را مشاهده کرده اند(پی.دی.اف، صوتی و...) که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده است میتوانند از طریق فرم تماس با ما Contact Us (در عنوان اسم کتاب و در توضیحات، لینک صفحه مورد نظر ذکر شود) اعلام نمایند، تا نسبت به حذف آن اقدام شود.





جستجو



a