شاهنامه خوانی » FarsiBooks / بزرگترین سایت دانلود کتابهای فارسی
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 
صفحه اصلی   ارشد   پیام نور   تماس با ما
موضوعات
 فروشگاه سایت (16)
 کتابهای دانشگاه پیام نور (23)
 خبرها ()
 خبرهای سایت فارسی بوکز (9)
 خبرهای ادبی (8)
 خبرهای آی تی (10)
 موفقیت (16)
 منابع کنکور کارشناسی ارشد (44)
 خبرهای دانشگاه (17)
 کارنامه های ارشد (30)
 جزوه دانشگاهی (23)
 سوالات ارشد (17)
 ظرفیت دانشگاه ها (1)
 تقویم تاریخ (33)
 ادبیات ()
 ادبیات معاصر ایران (شعر) (28)
 ادبیات معاصر ایران ( نثر) (36)
 ادبیات کهن ایران (شعر) (12)
 ادبیات کهن ایران (نثر) (6)
 ادبیات جهان(شعر) (4)
 ادبیات جهان(نثر) (71)
 زندگینامه (25)
 سفرنامه (4)
 فرهنگ لغت و دستور زبان (7)
 متفرقه (21)
 تاریخچه لغات (1)
 مقالات و نوشته های ادبی (2)
 معرفی،نقد و شرح کتاب (23)
 ریشه ضرب المثل های پارسی (154)
 داستانهای کهن پارسی (40)
 شاهنامه خوانی (13)
 مقاله های ادبی ()
 معرفی مشاهیر و نویسندگان (2)
 اساطیر (18)
 مکاتب ادبی جهان (7)
 نوبل ادبیات (6)
 فولکلور (20)
 مجموعه مقالات روانشناسي (34)
 داستانهای کوتاه (20)
 کامپیوتر (3)
 مدیریت محتوا (1)
 طراحی وب (32)
 برنامه نویسی (75)
 سیستم عامل (3)
 ویندوز (20)
 لینوکس (15)
 مکینتاش (4)
 دیگر سیستم عامل ها (2)
 شبکه های کامپیوتری (51)
 گرافیک (1)
 فتوشاپ (4)
 فــــلش (5)
 گــرافیک سه بعدی و انیمیشن (9)
 میـکس و مـونتـا? (2)
 گرافیک - متفرقه (4)
 هک و امنیت (27)
 کرکینگ و قفل گزاری (2)
 گوگل (9)
 آی تی و آی سی تی (18)
 سخت افزار (10)
 کامپیوتر-متفرقه (72)
 بانک مقالات کامپیوتری (10)
 مقالات نرم افزاري (9)
 لپ تاپ (2)
 مقالات هك و امنيت (2)
 مقالات اينترنت و شبکه (12)
 مقالات سخت افزاري و تكنولو? (25)
 مقالات ويندوز و رجيستري (2)
 مقالات سیستم عامل (2)
 مقالات انگلیسی (4)
 موبایل (6)
 کتابهای رپلیگو (13)
 کتابهای جاوا (31)
 کتابهای صوتی برای موبایل ()
 متفرقه (8)
 کتابهای کنکور ()
 علوم ریاضی و فنی ()
 علوم تجربی ()
 علوم انسانی (1)
 هنر ()
 فنی و حرفه ای ()
 کار و دانش ()
 کتابهای دانشگاهی (1)
 کامپیوتر و آی تی (4)
 برق و الکترونیک و مخابرات (6)
 عمران و ساختمان (4)
 مکانیک (2)
 علوم پایه ()
 ریاضی (14)
 فیزیک (12)
 شیمی (2)
 زیست شناسی (5)
 علوم اجتماعی (1)
 تاریخ (32)
 جغرافیا (9)
 علوم سیاسی ()
 اقتصاد (1)
 جامعه شناسی ()
 بهداشت و درمان (14)
 پزشکی (54)
 زیبائی و سلامت (15)
 تغذیه (40)
 روانشناسي (32)
 دنیای ماشین (1)
 ورزش (3)
 دنیای فوتبال (1)
 هنرهای رزمی و دفاع شخصی (6)
 بدنسازی و پاورلیفتینگ (7)
 دیگر ورزشها (8)
 کتب صوتی ()
 کتابهای صوتی انگلیسی (23)
 کتابهاي صوتي فارسی (102)
 علمی (13)
 کودکان (18)
 کميک استريپ (7)
 اطلاعات عمومی (92)
 مذهبي (58)
 سینما ، تئاتر و تلویزیون (3)
 موسیقی (6)
 عکاسی (4)
 طراحی،معماری و دکوراسیون (6)
 آموزش زبان (39)
 برنامه های کاربردی (7)
 کتابهای زبان اصلی (3)
 کتابهای زبان انگلیسی (3)
 کتابهای زبان فرانسه (15)
 کتابهای زبان عربی ()
 مجلات (2)
 کلیک جام جم (52)
 PC World Magazine (3)
 PC Magazine (2)
 Science Magazine (5)
 Games For Windows (1)
 Electronics Magazine (4)
 Windows Secrets Newsletter (1)
 Car And Driver Magazine ()
 Road and Track Magazine ()
 All Graphic Magazine (1)
 Other Magazine (23)
 آموزشهای ویدوئی ()
 AppDev ()
 CBT (6)
 LearnKey ()
 CG Academy (1)
 Lynda (1)
 NETg ()
 Others (6)
 ScriptingAnswer (1)
 Test Out (2)
 Total Training (6)
 Train Signal ()
 VTC ()

پربیننده ترین مطالب


تبلیغات متنی
نظرسنجی



 

  تکنیک های تست زنی در کنکور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد کشاورزی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته اقتصاد دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کتابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته الهیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم تربیتی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته حسابداری دانشگاه پیام نور
جزوات رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تربیت بدنی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته مترجمی زبان دانشگاه پیام نور
جزوات رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته تاریخ دانشگاه پیام نور
جزوات رشته کامپیوتر دانشگاه پیام نور
جزوات رشته صنایع دانشگاه پیام نور
جزوات رشته آمار دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زیست شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته فیزیک دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ریاضی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته شیمی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته زمین شناسی دانشگاه پیام نور
جزوات رشته ادبیات دانشگاه پیام نور
جزوات رشته جغرافیا دانشگاه پیام نور
48 داستان موزیکال فارسی برای کودکان
آموزش زبان انگلیسی دیالوگ (Dialogue)
پکیج ویژه ارشد مهندسی برق
Tintin »»تن تن«« ( کارتون+کتاب فارسی+کتاب انگلیسی+ چند مقاله )
معجزه اي در افزايش قد

  سریال آموزشی زبان انگلیسی EXTRA اکسترا
دانشنامه ی معروف مایکروسافت 2009 Microsoft Encarta Premium
فروش بیش از 5100 کتاب الکترونیکی
مثنوی معنوی مولانا به صورت گویا (صوتی)
آموزش زبان در خواب
عظیم BBC Planet Earth با فرمت HD در 11 دیسک
کمیک استریپ X-MEN از سال 1962 تا کنون
Photoshop TopSecret عظیم آموزشی تمامی نکات و ریزه کاریهای فتوشاپ-بیش از 30 ساعت آموزش ویدئویی
فیلم مستند راز The Secret
آموزش زبان فرانسه در 8DVD
شاهنامه فردوسی به صورت گویا (صوتی)
عطر متولدین تمامی ماه ها
فیلم های ویدوئی روشهاي رياضي براي مهندسين(2) - MIT
فیلم های ویدوئی اصول مخابرات دیجیتال(1) - MIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال چندمتغيره(2) - MIT
فیلم های ویدوئی مقدمه ای بر قانون کپی رایت MIT
فیلم های ویدوئی مهندسی سیستم کامپیوتر MIT
فیلم های ویدوئی ساختار و تفسیر برنامه های کامپیوترMIT
فیلم های ویدوئی حساب ديفرانسيل و انتگرال تک متغيره(1) - MIT
MIT فیلم های ویدوئی کلاس درس مکانیک کلاسیک - Classical Mechanics Lectures
فیلم های ویدوئی کلاس درس الکتریسیته و مغناطیس MIT - Electricity and Magnetism Lectures
فیلم های ویدوئی فیزیک امواج و ارتعاشات و مقدمه ای از اختر فیزیک MIT
فیلم های ویدوئی مدار و الکترونیک MIT
فیلم های ویدوئی علوم و مهندسي ِ محاسبه(1) - MIT
فیلم های ویدوئی جبر خطی MIT
فیلم های ویدوئی معادلات دیفرانسیل MIT
تکنیک های تست زنی در کنکور




دانلود کتاب صوتی فارسی داستان رستم و سهراب
دانلود کتاب صوتی فارسی داستان رستم و سهراب

حکیم فردوسی
بر گرفته از کتاب «کاخ بلند سخن» نوشته ی عبدالعلی غفوری


دانلود کتاب صوتی فارسی داستان رستم و سهراب


تهیه و اجرا: بهنام بزرگمهر زمان کل: ۳ ساعت و ۱۷ دقیقه

 موضوع: شاهنامه خوانی, کتابهاي صوتي فارسی

ادامه مطلب ۵ خرداد ۱۳۹۰ نظرات : (0) 2766 مشاهده

رخش رستم
رخش رستم


پهلوان نو
افراسياب با لشكري انبوه از جيحون گذر كرد و بيم در دل بزرگان ايران افتاد، چه گرشاسب درگذشته بود و جانشيني نداشت و ايران بي خداوند بود . خروش از مردمان برخاست و گروهي از آزادگان روي به زابلستان نزد زال نهادند و چاره خواستند و از بيم پرياني سخن درشت گفتند كه « كار جهان را آسان گرفتي . از هنگامي كه سام درگذشت و تو جهان پهلوان شدي يك روز بي درد و رنج نبوديم. باز تا زو و گرشاسب بر تخت بودند كشور پاسباني داشت. اكنون آنان نيز رفته اند و سپاه بي سالار است . هنگام آنست كه چاره اي بينديشي.»

رخش رستم


زال در پاسخ گفت « اي مهتران، از زماني كه من كمر به جنگ بستم سواري چون من بر زين ننشست و كسي را در برابرم ياراي ستيزه نبود . روز و شب بر من در جنگ يكسان بود و جان دشمنان يك آن از آسيب تيغم امان نداشت. اما اكنون ديگر جوان نيستم و سالهاي دراز كه بر من گذشته پشت مرا خم كرده . ولي سپاس خداي را كه اگر من پير شدم شاخ جواني از ن?اد من رسته است. فرزندم رستم اكنون چون سرو سهي باليده است. جگر شير دارد و آماده جنگ آزمائي است. بايد اسبي كه در خور او باشد براي او بگزينم و داستان ستمكاري افراسياب و بدهائي كه از وي به ايران رسيده است ياد كنم و او را بكين خواهي بفرستم.» همه بدين سخنان اميدوار و شادمان شدند.

گزيدن رخش

آنگاه زال پيكي تندرو به هرسو فرستاد و بگرد كردن سپاه پرداخت و آنگاه پيش رستم آمد و گفت « فرزند، هر چه با اين جواني هنوز هنگام رزمجوئي تو نيست و تو هنوز بايد در پي بزم و شادي باشي اما كاري دشوار و پر رنج پيش آمده است كه به رزم تو نياز دارد . نمي دانم پاسخ تو چيست؟» رستم گفت « اي پدر نامدار، گوئي دليريهاي مرا فراموش كرده اي. گمان داشتم كه كشتن پيل سپيد و گشودن د? كوه سپند را از ياد نبرده باشي. اكنون هنگام رزم و جنگ آزمائي من است نه بزم و رامش. كدام دشمن است كه من از وي گريزان باشم؟» زال گفت « اي فرزند دلير، داستان پيل سپيد و د? كوه سپند را از ياد نبرده ام ولي جنگ آزمائي با افراسياب كاري ديگر است. افراسياب شاهي زورمند و دليري پرخاشجوست. انديشه او خواب و آرام را از من ربوده است. نمي دانم ترا چگونه به نبرد با او بفرستم.»

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۲۰ فروردين ۱۳۸۷ نظرات : (0) 1938 مشاهده

رستم دستان
رستم دستان

زادن رستم

چندی از پیوند زال و رودابه نگذشته بود كه رودابه بارور گردید و پیكرش گران شد. هر روز چهره اش زردتر و اندامش فربه تر می شد، تا آنكه زمان زادن فرارسید. از درد به خود می پیچید و سود نداشت. گوئی آهن در درون داشت و یا به سنگ آگنده بود. كوشش پزشكان سود نكرد و سرانجام یك روز رودابه از درد بیخود شد و از هوش رفت. همه پریشان شدند و خبر به زال بردند . زال با دیده پر آب به بالین رودابه آمد و همه را نالان و گریان دید. ناگهام پر سیمرغ بیاد آورد و شاد شد و به سیندخت مادر رودابه م?ده چاره داد. گفت تا آتش افروختند و اندكی از پر سیمرغ را بر آتش گذاشت. در همان آن هوا تیره شد و سیمرغ از آسمان فرود آمد . زال غم خود را با وی در میان گذاشت . سیمرغ گفت « چه جای غم و اندوه است و چرا شیرمردی چون تو باید آب در دیده بیارد؟ باید شادمان باشی، چه ترا فرزندی شیر دل و نامجو خواهد آمد.

رستم دستان



كه خاك پی او ببوسد ه?بر
نیارد به سر بر گذشتنش ابر
وز آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاك چاك و بخاید دو چنگ
زآواز او اندر آید ز جای
دل مرد جنگی پولاد خای
ببالای سرو به نیروی پیل
بانگشت خشت افگنده بر دو میل

اما برای آنكه فرزند برومند زاده شود باید خنجری آبگون آماده كنی و پزشكی بینا دل و چیره دست را بخوانی. آنگاه بگوئی رودابه را بباده مست كنند تا بیم و اندیشه از او دور شود و درد را نداند . سپس پزشك تهیگاه مادر را بشكافت و شیر بچه را از آن بیرون كشید. آنگاه تهیگاه را از نو بدوزد . تو گیاهی را كه می گویم با مشك و شیر بكوب و در سایه خشك كن و بسای بر جای زخم بگذار و پر مرا نیز بر آن بكش . آن دارو شفابخش است و پر من خجسته. رودابه به زودی از رنج خواهد رست . تو شاد باش و ترس و اندوه را از دل دور كن.»
سیمرغ پری از بال خود كند و بزال سپرد و بپرواز در آمد. زال سخنان سیمرغ همه را بكار برد و پزشك چیره دست هم آنگاه كه سیندخت خون از دیده می ریخت كودكی تندرست و درشت اندام و بلند بالا از پهلوی رودابه بیرون كشید:

یكی بچه بد چون گوی شیر فش
به بالا بلند و بدیدار كش
شگفت اندرو مانده بود مرد و زن
كه نشنید كس بچه پیل تن

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۱ اسفند ۱۳۸۶ نظرات : (0) 1272 مشاهده

داستان زال و رودابه
داستان زال و رودابه

رفتن زال به كابل
ديوان مازندران و سركشان گرگان بر منوچهر شاهنشاه ايران شوريدند. سام نريمان فرمانداري زابلستان را به فرزند دلاورش زال زر سپرد و خود براي پيكار با دشمنان منوچهر رو به دربار ايران گذاشت. روزي زال آهنگ بزم و شكار كرد و با تني چند از دليران و گروهي از سپاهيان روي به دشت و هامون گذاشت. هر زمان در كنار چشمه اي و دامن كوهساري درنگ مي كرد و خواننده و نوازنده مي خواست و بزم مي آراست و با ياران باده مي نوشيد، تا آنكه به سرزمين كابل رسيد.

داستان زال و رودابه


امير كابل مردي دلير و خردمند بنام«مهراب» بود كه باجگزار سام نريمان شاه زابلستان بود. ن?اد مهراب بضحاك تازي ميرسيد كه چندي بر ايرانيان چيره شد و بيداد بسيار كرد و سر انجام بدست فريدون بر افتاد. مهراب چون شنيد كه فرزند سام نريمان به سرزمين كابل آمده شادمان شد. بامداد با سپاه آراسته و اسبان راهوار و غلامان چابك و هديه هاي گرانبها نزد زال آمد. زال او را گرم پذيرفت و فرمان داد تا بزم آراستند و رامشگران خواستند و با مهراب به شادي بر خوان نشست. مهراب بر زال نظر كرد . جواني بلند بالا و برومند و دلاور ديدسرخ روي و سياه چشم و سپيد موي كه هيبت پيل و زهره شير داشت . در او خيره ماند و بر او آفرين خواند و با خود گفت آنكس كه چنين فرزندي دارد گوئي همه جهان از آن اوست . چون مهراب از خوان برخاست ، زال برو يال و قامت و بالائي چون شير نرديد . به ياران گفت «گمان ندارم كه در همه كشور زيبنده تر و خوب چهره تر و برومند تر از مهراب مردي باشد.» هنگام بزم يكي از دليران از دختر مهراب ياد كرد و گفت:

پس پرده او يكي دختر است
كه رويش ز خورشيد روشن تر است
دوچشمش بسان دو نرگس به باغ
م?ه تيرگي برده از پر زاغ
اگر ماه جوئي همه روي اوست
وگر مشك بوئي همه موي اوست
بهشتي است سر تا سر آراسته
پر آرايش و رامش و خواسته

چون زال وصف دختر مهراب شنيد مهر او در دلش رخنه كرد و آرام وقرار از او باز گرفت. همه شب در انديشه او بود و خواب بر ديدگانش گذر نكرد. يك روز چون مهراب به خيمه زال آمد و او را گرم پذيرفت و نوازش كرد و گفت اگر خواهشي در دل داري از من به خواه. مهراب گفت «اي نامدار، مرا تنها يك آرزوست و آن اينكه بزرگي و بنده نوازي كني و به خانه ما قدم گذاري و روزي مهمان ما باشي و ما را سر بلند سازي.»
زال با آنكه دلش در گرو دختر مهراب بود انديشه اي كرد و گفت «اي دلير، جز اين هر چه مي خواستي دريغ نبود. اما پدر و سام نريمان و منوچهر شاهنشاه ايران همدستان نخواهند بود كه من در سراي كسي از ن?اد ضحاك مهمان شوم و بر آن بنشينم.»
مهراب غمگين شد و زال را ستايش گفت و راه خويش گرفت. اما زال را خيال دختر مهراب از سر بدر نميرفت.

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۹ بهمن ۱۳۸۶ نظرات : (0) 1435 مشاهده

داستان سام و سيمرغ
داستان سام و سيمرغ

سام نريمان، امير زابل و سر آمد پهلوانان ايران، فرزندي نداشت واز اينرو خاطرش اندوهگين بود. سرانجام زن زيبا رويي از او بارور شد و كودكي نيكچهره زاد . اما كودك هر چند سرخ روي و سياه چشم و خوش سيما بود موي سرو رويش همه چون برف سپيد بود. مادرش اندوهناك شد. كسي را ياراي آن نبود كه به سام نريمان پيام برساند و بگويد ترا پسري آماده است كه موي سرش چون پيران سپيد است . دايه كودك كه زني دلير بود سرانجام بيم را به يك سو گذاشت و نزد سام آمد و گفت « اي خداوند م?ده باد كه ترا فرزندي آمده نيكچهره و تندرست كه چون آفتاب ميدرخشد. تنها موي سرو رويش سفيد است . نصيب تو از جهان چنين بود. شادي بايد كرد و غم نبايد خورد.» سام چون سخن دايه را شنيد از تخت به زير آمد و به سرا پرده كودك رفت.



كودكي ديد سرخ روي و تابان كه موي پيران داشت. آزرده شد و روي به آسمان كرد و گفت: «اي دادار پاك، چه گناه كردم كه مرا فرزند سپيد موي دادي؟ اكنون اگر بزرگان بپرسند اين كودك با چشمان سياه و موهاي سپيد چيست من چه بگويم و از شرم چگونه سر برآورم؟ پهلوانان و نامداران بر سام نريمان خنده خواهند زد كه پس از چندين گاه فرزندي سپيد موي آورد . با چنين فرزندي من چگونه در زاد بوم خويش بسر برم؟ » اين بگفت و روي بتافت و پر خشم بيرون رفت. سام اندكي بعد فرمان داد تا كودك را از مادر باز گرفتند و بدامن البرز كوه بردند و در آنجا رها كردند. كودك خردسال دور از مهر مادر ، بي پناه و بي ياور ، بر خاك افتاده بود و خورش و پوشش نداشت . ناله بر آورد و گريه آغاز كرد . سيمرغ بر فراز البرز كوه لانه داشت. چون براي يافتن طعمه به پرواز آمد خروش كودك گريان بگوش وي رسيد . فرود آمد و ديد كودكي خردسال بر خاك افتاده انگشت مي مكد و ميگريد. خواست وي را شكار كند اما مهر كودك در دلش افتاد . چنگ زد و او را برداشت تا نزد بچگان خود بپرورد. سالها بر اين بر آمد. كودك باليد و جواني برومند و دلاور شد. كاروانيان كه از كوه مي گذشتند گاه گاه جواني پيلتن و سپيد موي ميديدند كه چابك از كوه و كمر مي گذرد. آوازه او دهان بدهان رفت و در جهان پراكنده شد تا آنكه خبر به سام نريمان رسيد.


بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۱۴ دي ۱۳۸۶ نظرات : (0) 1390 مشاهده

خون سیاوش
خون سیاوش

ممکن است علت و سببی اعضای دو خانواده، دو طایفه، دو قبیله، دو شهر و یا دو کشور را به خاک و خون بکشاند و دامنۀ اختلاف و منازعه مدتی متمادی به طول انجامد.در این گونه موارد علت العللی را که موجب بروز چنان نزاع و قتال شده باشد به خون سیاوش تشبیه و تمثیل می کنند.
بدون شک در طول تاریخ و تمامی قرون و اعصار کشتارهای هولناکی در گوشه و کنار جهان رخ داده و خونهای زیادی بر زمین ریخته است ولی خون سیاوش شاهزادۀ نامدار ایرانی که ناجوانمردانه در سرزمین تورانیان به قتل رسید رنگ دیگری داشت و جهش و جوشش آن به حدی تند و تیز بود که به گفتۀ فردوسی:

بساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برست

باید دید سیاوش کیست و خون ناحق او را چگونه بر زمین ریختند که به صورت ضرب المثل درآمده است.
سیاوش فرزند کاووس شاه- کیکاووس- بود و از سوی مادر با افراسیاب خویشاوندی داشت. چون به رشد سن پهلوان رسید نامی ایران رستم دستان او را به زابلستان برد:

هنرها بیاموختش سر بسر
بسی رنج برداشت کآمد به بر

سیاوش چنان شد که اندر جهان
بمانند او کس نبود از جهان




آن گاه نزد پدرش کیکاووس آمد و مورد نقد و نوازش قرار گرفت. روزی پدر و پسر نشسته بودند که سودا به همسر شاه و دختر شاه هاماوران از در درآمد و به یک نگاه عاشق شیدای سیاوش شد.
پس از چند روز از همسرش کیکاووس خواست که سیاوش را به اندرون کاخ سلطنتی فرستد تا خواهرانش را ببیند، ولی باطناً مقصودش این بود که آن جوان ماه طلعت را در دام عشق خویش اسیر کند. کاووس شاه از پیام سودابه خوشنود شده به فرزند پهلوانش تکلیف کرد به اندرون برود و با خواهرانش دیدار کند.
سیاوش که به نیت باطنی سودابه پی برده بود در جواب شاه عرض کرد:

بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 موضوع: ریشه ضرب المثل های پارسی, شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۲۹ آذر ۱۳۸۶ نظرات : (0) 1763 مشاهده

خونخواهي منوچهر
خونخواهي منوچهر

زادن منوچهر
هنگامي كه ايرج به دست برادرانش سلم و تور كشته شد ، همسر او «ماه آفريد» از وي بار داشت. فريدون، شاهنشاه ايران ، چون آگاه شد شادي كرد و ماه آفريد را گرامي شمرد. از ماه آفريد دختري خوب چهره زاده شد. او را بناز پروردند تا دختري لاله رخ و سرو بالا شد. آنگاه فريدون وي را به برادرزاده خود « پشنگ» كه از نامداران و دلاوران ايران بود بزني داد. از پشنگ و دختر ايرج منوچهر زاده شد. فريدون از ديدن منوچهر چنان خرم شد كه گوئي فرزندش ايرج را به وي باز داده اند.جشن به پا كرد و بزم فراهم ساخت و بشادي زادن منوچهر زر و گوهر بسيار بخشيده و آن روز را فرخنده شمرد.
فرمان داد تا در پرورش كودك بكوشند و آنچه بزرگان و آزادگان را سزاوار است به او بياموزند. سالي چند بر اين بر آمد. منوچهر جواني شد دلاور و برومند و با فرهنگ . آنگاه فريدون از بزرگان و نامداران و آزادگان ايران انجمن ساخت و منوچهر را بر تخت نشاند و او را به جاي ايرج بر ايرانشهر پادشاه كرد و تاج و نگين شاهي را به وي سپرد. سپاه به فرمان وي در آمد و پهلوانان و دليران او را به شاهي آفرين خواندند.
«قارون» سپهدار ايران و«گرشاب» سوار مرد افگن و«سام» دلاور بي باك ، همه با دلي پر مهر و سري پر شور به خدمت كمر بستند و خسرو جوان را ستايش كردند و بخونخواهي ايرج و كين جوئي از برادرانش سلم و تور همداستان شدند.





پيام سلم و تور
خبر به سلم و تور رسيد كه منوچهر در ايران بر تخت شاهي نشسته و سپاه آراسته و همه بفرمان او در آمده اند. دل برادران پر بيم شد. با هم به چاره جستن نشستند و بر آن شدند كه كسي را نزد فريدون بفرستند و به پوزش و ستايش از كين خواهي منوچهر رهائي يابند. پس فرستاده اي خردمند و چيره زبان بر گزيدند و از گنجينه خويش ارمغان هاي بسيار از تخت هاي عاج و تاجها زرين و در و گوهر و درهم و دينار و مشك و عبير و ديبا و پرنيان و خز و حرير به پشت پيلان گذاشتند و با فرستاده به در گاه فريدون روانه كردند و پيام فرستادند كه «فريدون دلاور جاويد باد، ما را جز شادي پدر آرزوئي نيست. اگر با برادر كهتر بد كرديم و ستم ورزيديم اكنون از آن ستم پشيمانيم و به پوزش بر خاسته ايم. در اين ساليان دراز از بيدادي كه بر برادر روا داشتيم دل ما پر درد و تيمار بود. و خود كيفر زشتكاري خويش را ديديم. اگر گناه كرديم تقدير چنان بود و از تقدير ايزدي چاره نيست . شير و ا?دها نيز با همه نيرومندي با پنجه قضا بر نميايند. ديگر آنكه ديو آز بر ما چيره شد و اهريمن بدسگال دل ما را از راه به در برد تا راي ما تيره گرديد و به بيداد گرائيديم. اكنون اينهمه، گذشته است و ما سرخدمت و بندگي داريم. اگر شاهنشاه روا مي بينيد منوچهر را با سپاه خود نزد ما بفرستند تاپيش وي به پا بايستيم و خدمت پيش گيريم و مال و خواسته بر او نثار كنيم و تيمار خاطرش را به اشك ديده بشوئيم.»
به فريدون خبر رسيد كه فرستده سلم و تور آمده است. فرمود تا او را بار دهند. فرستاده چون ببار گاه رسيد از فر و شكوه فريدون و بزرگان در گاه خيره ماند. فريدون با كلاه كياني بر تخت شاهنشاهي نشسته بود و منوچهر با تاج شاهي در كنار وي بود. بزرگان و نامداران ايران نيز سرو پا به زر و گوهر و آهن و پولاد آراسته از هر طرف ايستاده بودند. فرستاده پيش رفت و نماز برد و اجازه خواست و پيام برادران را باز گفت .


بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۲۷ آذر ۱۳۸۶ نظرات : (0) 902 مشاهده

داستان ايرج
داستان ايرج

پس از آنكه پيوند سلم و تور و ايرج بفرخندگي به انجام رسيد فريدون اختر شناسان را بدرگاه خواند تا طالع فرزندان او را در گردش ستارگان ببينند و باز گويند . چون به طالع ايرج رسيد در آن جنگ و آشوب ديدند. فريدون اندوهگين شد و از ناسازگاري و نامهرباني سپهر در انديشه افتاد. براي آنكه انگيزه اختلاف را از ميان فرزندان بردارد كشور پهناور خود را سه بخش كرد:
روم و كشورهاي غربي را به سلم كه مهتر برادران بود واگذاشت.
چين و تركستان را به تور بخشيد و ايران و عربستان را به ايرج سپرد.
سلم و تور هريك رهسپار كشور خود شدند و ايرج در ايران كه برگزيده كشورهاي فريدون بود به تخت شاهي نشست.


رشك بردن سلم بر ايرج
سالها گذشت. فريدون سالخورده شد و نيرو و شكوهش كاستن گرفت. ديو آز و بدانديشي در دل سلم رخنه كرد. سلم كه از بهره خود ناخشنود بود بر ايرج رشك برد و انديشه بد ساز كرد . فرستاده به چين نزد تور فرستاد و پيام داد كه «اي شاه چين و تركستان، هميشه خرم و شاد كام باشي . ببين كه پدر ما در بخش كردن كشور راه بيداد پيش گرفت. ما سه فرزند بوديم و من از همه مهتر بودم. پدر فرزند كهتر را گرامي داشت و تخت شاهي ايران را به وي سپرد و مرا و ترا بخاور باختر فرستاد. چرا بايد چنين بيدادي را بپذيريم؟ من و تو از ايرج چه كم داريم؟» از شنيدن اين سخنان آز و آرزو در دل تور راه يافت و سرش پر باد شد. فرستاده اي زبان آور برگزيد و نزد برادر مهتر فرستاد كه «آري ، درست مي گوئي، بر ما ستم رفته و فريدون در تقسيم كشور ما را فريفته است. بر فريب و ستم صبر كردن شيوه دلاوران نيست . حال بايد من و تو رو در رو بنشينيم و چاره اي بجوئيم.» بدينگونه پرده از آرزوي پنهان برادران برداشته شد و اندكي پس از آن سلم از باختر و تور از خاور، با دلي پر از كينه ايرج ، رو به سوي يكديگر گذاشتند . چون بهم رسيدند خلوتي ساختند و در چاره كار راي زدند.

پيام سلم وتور
آنگاه پيكي سخن دان و بينا دل برگزيدند و او را گفتند تا تيز به دربار فريدون شتابد و پيام ايشان را بي پرده با وي در ميان گذارد . نخست او را از دو فرزندش درود دهد و سپس بگويد «اي شاه، اكنون كه به پيري رسيده اي هنگام آنست كه ترس از خداي را بياد آري. يزدان پاك سراسر جهان را به تو بخشيد و از خورشيد رخشنده تا خاك تيره فرمانبردار تو شدند. اما تو فرمان يزدان را بكار نبردي و جز براه آرزوي خويش نرفتي و ناراستي و ستم پيشه كردي. سه فرزند داشتي، همه خردمند و گرانمايه . يكي را از ميان ايشان برافراشتي و دو ديگر را خوار كردي . ايرانشهر را با همه گنج و خواسته اش به ايرج بخشيدي و ما را به خاور و باختر آواره كردي. ايرج از ما هنرمندتر نبود و ما از او در نسب كمتر نبوديم. باري ، هر بيداد كه بما كردي گذشت، اكنون چاره اي نيست كه راستي پيشه كني و در داد بكوشي. بايد يا تاج از سر ايرج بازگيري و او را چون ما به گوشه اي بفرستي و يا آماده نبرد باشي. اگر ايرج همچنان برتخت بماند ما با سپاهي گران از تركان و چينيان و روميان به ايران خواهيم تاخت و دمار از روزگار ايرج بر خواهيم آورد.»
قاصد چون پيام را بشنيد بر اسب نشست و شتابان بدرگاه فريدون آمد. چون چشمش به كاخ فريدون افتاد و شكوه سپاه و فر بزرگان درگاه را ديد خيره شد. به فريدون گفتند فرستاده اي از فرزندان وي رسيده است . فرمود تا پرده بر داشتند و وي را بار دادند. قاصد، پادشاهي ديد برومند و والا كه چون آفتاب بر تخت شاهي مي درخشيد. نماز برد و خاك را بوسه داد. فريدون او را به مهرباني پذيزفت و بر جاي نيكو نشاند. آنگاه با آوازي نرم از تندرستي و شادي دو فرزند خويش جويا شد و از رنج سفر و نشيب و فراز راه پرسيد. فرستاده فريدون را ستايش كرد و گفت «شاه جاويد باد، فرزندان زنده و تندرست اند و من پيامي از ايشان به پيشگاه آورده ام. اگر پيام درشت است من فرستاده اي بيش نيستم و از بندگان درگاهم . شاه اين گستاخي را بر من ببخشايد كه اگر فرستنده خشمگين است بر فرستاده گناهي نيست. اگر شاه دستور مي دهد پيام جوانان ناهوشيار را بگويم.» شاه اجازه داد و فرستاده پيام سلم و تور را باز گفت.

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۲۲ آذر ۱۳۸۶ نظرات : (0) 976 مشاهده

شاهنامه
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است.


شاهنامه



شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید.
فردوسی خود در این باره ‌می‌گوید:

بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی



آخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ هجری قمری روی‌داد.


شاهنامه



کار جالبی انجام شده و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی به صورت کتاب الکترونیکی در اومده با فرمت Chm یا همون صفحه وب فشرده شده .


برای دانلود شاهنامه بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 موضوع: ادبیات کهن ایران (شعر), شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۱۰ آذر ۱۳۸۶ نظرات : (15) 4727 مشاهده

فريدون و سه فرزندش
فريدون و سه فرزندش

جشن مهرگان:
فريدون نخستين روز مهر ماه بتخت نشست و تاج كياني بسر گذاشت. مردم به شاهنشاهي او دل آسوده گشتند و شادي كردند و آتش افروختند و باده نوشيدند و جشن به پا كردند و آنروز را عيد خواندند و اين عيد ساليان دراز در ميان ايرانيان بنام«جشن مهر گان» پايدار ماند.
فرانك، مادر فريدون، هنوز از بتخت نشستن فرزندش آگاه نبود. چون آگاه شد خداوند را نيايش كرد و سرو تن را شست و به پيشگاه فريدون آمد و سر بر آستان گذاشت و خداوند را سپاس گفت و شادماني كرد و آنگاه بچاره نيازمندان پرداخت. درويشان و تهيدستان را در نهان مال و خواسته داد و تا هفت روز بخشش مي كرد، چنانكه تهيدستي نماند آنگاه ساز بزم كرد و خواني آراسته انداخت و بزرگان و فرزانگان را بسپاس بر افتادن ضحاك مهمان كرد. سپس گنج هائي را كه تا آن زمان پنهان داشته بود بگشود و جامه و گوهر و زين افزار و سلاح و كلاه و كمر بسيار با خواسته فراوان بفرزند تاجدارش ارمغان كرد.
گردن فرازان و بزرگان لشكر فريدون و فرانك را ستايش كردند و سپاس گفتند و زر و گوهر را بهم آميختند و برتخت شاهنشاه فرو ريختند و آفرين يزدان را بر آن تاج و تخت رنگين خواستار شدند و براي پادشاه برومندي و جاوداني خواستند.
فريدون چون پادشاهيش استوار شد به گرد جهان بر آمد تا در آباداني زمين بكوشد و دست بدي و زشتي را كوتاه كند . فريدون پانصد سال زيست . در روزگار وي جهان، خرم و آباد و آراسته شد و ويرانيهاي ضحاك ناپديد گرديد.


فريدون و سه فرزندش


فرزندان فريدن


فريدون در پنجاه سال نخستين زندگي سه فرزند يافت:
ببالا چون سرو و برخ چون بهار
بهر چيز ماننده شهريار
چيزي نگذشت كه پسران فريدون باليدند و جوان شدند.فريدون بر آنها نظر كرد ، هر سه را برومند و دلير و در خور تاج و تخت ديد . در انديشه پيوند آنان افتاد. فريدون دستوري آزموده و خردمند بنام جندل داشت . وي را پيش خواند و انديشه خود را با وي در ميان گذاشت و گفت پسران من بزرگ شده اند و هنگام پيوند ايشان است. بايد دختراني در خور ايشان جست. تو كه خردمند و فرزانه اي جستجو كن مگر سه خواهر از يك پدر و مادر كه نيك چهره و فرخ نواد باشند بيابي. جندل چند تن از ياران نيكخواه خود را برداشت و سير و سفر آغاز كرد و از هر كس جويا مي شد تا آنكه به يمن رسيد و وصف دختران پادشاه يمن را شنيد. خوب جستجو كرد و دانست كه سزاوار پسران فريدون اين دختران اند.



بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 موضوع: مقالات و نوشته های ادبی » شاهنامه خوانی

ادامه مطلب ۶ آذر ۱۳۸۶ نظرات : (0) 1233 مشاهده

آرشیو ماهانه



جدیدترین کتابهای سایت درایمیل شما کلیک کنید
لطفا برای تائید عضویت بر روی لینک ایمیل دریافتی کلیک کنید



احترام به قوانین Copyright
در این وبسایت سعی شده است کتابهایی که توسط نویسندگان یا مترجمین اثر، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و نشر علوم فارسی درسطح اینترنت به صورت رایگان پخش شده است ارائه شود. لذا اگر دوستان ناشر یا نویسنده کتابی را مشاهده کرده اند(پی.دی.اف، صوتی و...) که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده است میتوانند از طریق فرم تماس با ما Contact Us (در عنوان اسم کتاب و در توضیحات، لینک صفحه مورد نظر ذکر شود) اعلام نمایند، تا نسبت به حذف آن اقدام شود.





جستجو



a