در بسياري از موارد ، عصبانيت ناشي از خطاهاي شناختي است . درست مثل افسردگي ، بسياري از تصورات و برداشتهايتان يك طرفه ، مخدوش ، و به عبارت خيلي ساده اشتباه اند . وقتي جاي افكار تحريف شده را با طرز تلقي هاي واقع بينانه تري عوض مي كنيد ، احساس ديگري پيدا مي كنيد . و دوباره زمام امور خويش را بدست مي گيريد . حال ببينيم كدام يك از خطاهاي شناختي بيشتر سبب عصبانيت هستند . يكي از مشكلات مهم همان برچسب زدن است وقتي از شدت عصبانيت كسي را « بي ارزش » ، « آشغال » ، « تفاله » و چيزهايي از اين قبيل مي خوانيد . او را با همين خصوصيات مي بينيد . ممكن است كسي از صميميت شما سوء استفاده كرده باشد و مسلماً حق داريد كه برنجيد . امّا وقتي به كسي برچسب مي زنيد جوهر و خميره اش را مورد سوال قرار مي دهيد . به عبارت ديگر به جاي آنكه عملش را نكوهش كنيد . خشمتان را متوجه حالت وجودي خود او مي كنيد . با اين سياست همة خصوصيات طرف مقابل را ناپسند مي بينيد و فراموش مي كنيد كه امتيازاتي هم دارد . ( ناديده گرفتن امر مثبت ) . در نتيجه عصبانيت بي هدف به همه جا سر مي كشد . و حال آنكه واقع امر اين است كه در اصل هر انسان مجموعه اي از خوبي ها ، بديها ، منفي ها و مثبت ها و خنثي هاست .
برچسب زدن فرآيند فكري تحريف شده اي است كه بي علت و بي آنكه واقعيتي در كار باشد ، تصور امتياز و برتري را به شما القا مي كند . در نتيجه تصوير ذهني مخربي درست مي شود . ماجرا از اين قرار است كه با برچسب زدن ، خواسته ها و ناخواسته ديگران را سرزنش مي كنيد . عطش اقدام تلافي جويانه بر وخامت درگيري مي افزايد و احساسات مشابهي در طرف مقابل ، كه بر او خشم گرفته ايد ايجاد مي كند . و برخوردهاي شخصي بوجود مي آورد . امّا مشكل چيست ؟ مي خواهيد از عزت نفس خود دفاع كرده باشيد . ممكن است طرف مقابل ، با سرزنش ، توهين و يا انتقاد و يا ساده تر با دوست نداشتن شما و يا رد نقطه نظرهايتان موقعيت شما را به خطر انداخته باشد . و در نتيجه ممكن است . خود را در نبردي حيثيتي بر سر مرگ و زندگي ببينيد . اشكال اين جاست كه بي توجه به اصرار شما ، طرف مقابل به كلي بي ارزش و بي اعتبار نيست و ديگر اينكه واو موقتاً احساس بهتري پيدا كنيد . اين راه مناسبي براي كسب اعتبار و رسيدن به عزت نفس نيست . سرانجام افكار منفي تحريف شده خود شما ، مناعت و عزت نفس تان را از بين مي برد . در دنيا تنها يك نفر و باز هم تكرار مي كنيم ، تنها يك نفر مي تواند عزت نفس شما را به خطر بيندازد . و او كسي جز خود شما نيست . تنها شما هستيد كه ارزشهايتان را بي اعتبار مي كنيد . « ذهن خواني » هم عامل خشم افروز ديگري است . به صرف آنكه خودتان را راضي كرده باشيد . براي اقدام طرف مقابل علت مي تراشيد .
متأسفانه اين كارتان هم درست نيست و نمي توانيد به افكار واقعي و انگيزه هاي اقدام طرف مقابل خود پي ببريد . با اين ذهنيت تحت تأثير عصبانيت نمي توانيد درباره درستي و نادرستي پيش فرضهايتان قضاوت كنيد . براي اعتراض به رفتار ناشايست ديگران معمولاً از عباراتي مثل « بي ادب » ، « بي انصافي است » ، « همين است كه مي بيني » ، « آدم احمقي است » و نظاير آن استفاده مي كنيد . اشكال اين قبيل توضيحات اين است كه برچسبهاي اضافي هستند كه اطلاع معتبري فراهم نمي كنند . راستش را بخواهيد گمراه كننده هم هستند . خطاي ديگري كه به عصبانيت مي انجامد بزرگ نمايي است . مبالغه دربارة اهميت حادثه ناگوار ، شدت و دوام واكنش احساس را چند برابر مي كند . براي مثال در صف اتوبوس منتظر ايستاده ايد و قرار است كه در جلسه مهمي شركت كنيد اگر بگوييد . « سوارم نخواهد كرد » آيا مبالغه نكرده ايد ؟ مگر هر روز سوار همين اتوبوس نمي شويد ؟ پس چرا حالا نشويد ؟ چرا با اين جملات روحيه خود را خراب مي كنيد .
« بايدها و نبايدهاي » بي مورد چهارمين نوع خطايي است كه آتش عصبانيت شما را تندتر مي كند . مي بينيد كسي كار ناخوشايندي كرده و به خود مي گوئيد .« نبايد اين كار را مي كرد . » و يا « نبايد كاري را كه مي دانست نمي تواند بكند انجام مي داد . » « بايدها و نبايدهاي » بي منطق ، ناشي از تصور اشتباهي است كه خيال مي كنيد، در هر لحظه و هر مورد كه خواستيد دنيا بايد بر وفق مراد شما باشد . در نتيجه وقتي به آنچه مي خواهيد نمي رسيد . بي جهت ناراحت و عصباني مي شويد . زيرا اسير اين طرز تلقي اشتباه هستيد اگر چيزي ( عشق ، محبت ، مقام ، احترام ، خوبي و غيره ) را مي خواهيد و به آن نمي رسيد ، دنيا ديگر برايتان ارزشي ندارد ، انگار كه با نرسيدن به يك خواسته دنيا به آخر رسيده است . اصرار بر اجابت همة خواسته ها مبناي بسياري از عصيانيت هاي بي مورد شماست . بسياري از افراد مستعد عصبانيت ، با عباراتي نظير « اگر من به كسي خوبي مي كنم » « بايد » قدرم را بداند « بايد » « ممنون و متشكر باشد » ، تلقي خود را با عبارات اخلاقي توجيه مي كند . سايرين هم براي خود حقي دارند و اغلب عمل و فكرشان مطابق سليقه شما نيست ، اصرار بر اين كه بايد مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند با اين حق آنها منافات دارد . در واقع عكس آنچه انتظار داريد اتفاق مي اُفتد تصور بي انصافي يا بي عدالتي علت اصلي اغلب عصبانيت هاست . در واقع مي توانيم عصبانيت را احساس ناشي از تصور برخورد غيرمنصفانه بدانيم .
انصاف نسبي است . حتي اگر قوياً به اين نتيجه رسيده ايد كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نيست ، فراموش نكنيد كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بي انصافي كرده است و بايد كه او هم براساس نظام ارزشي خودش رفتار مي كند و چه بسا كه به زعم خويش عمل كاملاً منصفانه اي هم انجام مي دهد . بنابراين با توجه به نقطه نظري كه دارد كارش منصفانه است .
با دو راهنمايي مي توانيد درباره سودمند بودن يا نبودن عصبانيت تصميم بگيريد و فلسفه شخصي مشخصي پيدا كنيد . 1 ـ آيا عصبانيت من متوجه كسي است كه به عمد و از روي علم و اطلاع و بي دليل رفتار ناشايستي كرده است . 2 ـ آيا عصبانيت من مفيد است ؟ آيا مرا در رسيدن به هدفم كمك مي كند . و يا نه برعكس به ضررم تمام مي شود ؟