ضرب المثل منظوم بالا هنگامي به كار مي رود كه از باب تواضع و ادب بخواهند از شخصيتي تجليل كنند و مقام و مرتبتش را برتر و بالاتر از مقام خويش جلوه دهند.
في المثل از شما سوال شود كه فلاني را چگونه مي بينيد و شخصيت علمي يا ادبي او در چه پايه و مرتبه اي قرار دارد؟ اگر شخص مورد بحث حقاً اهل دانش و فضيلت باشد و مزيت و برتري او محل تامل و ترديد نباشد پيداست پاسخ شما جز اين نخواهد بود كه:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
راه كمال رنجهاي فراوان دارد و مرد جوينده و بربار خواهد تا اين مقامات هفتگانه را طي كند:
وادي طلب: نخستين مقام در طريق سير و سلوك مقام جستجو و طلب است يعني سالك تا نخواهد نمي تواند در راه كمال گام بردارد. جوينده يابنده است به شرط آنكه در راه مقصود كوشش و فداكاري نمايد.
وادي معرفت: مقام معرفت از مهمترين مقامات عرفاني است. مقصود از معرفت اين است كه هر كس به قدر شايستگي و دانش و بينش خود راهي بر مي گزيند. صدر هر كس مطابق قدر، و مقام هركس به اندازه معرفت اوست. يكي محراب و ديگري بت را انتخاب مي كند و در اين راه از صد هزار، يك تن اسرار بين و مجذوب و متصل مي گردد. در اين وادي، گوهر علم و دانش چنان است كه اگر برگيري پشيماني، و اگر برنگيري هم پشيمان باشي.
وادي استغفاء: عارف دانا و بينا در اين مقام از همه چيز بي نياز مي شود و اسير هوسهاي طفلانه نمي گردد. جيفه و حطام دنيوي را به هيچ مي گيرد و مشتهات نفساني را به سر پنجه استغفاء در درون خود مي كشد.
وادي توحيد: عارف سالك در مقام توحيد، خدا را هستي محض، و ماسوي الله را جلوه اي از هستي او مي بيند. خدا را بود و ساير كائنات را نمود مي شمارد. در كمون اين كثرت وحدت مي بيند كه آن وجود معشوق ازلي است.
وادي حيرت: مقام حيرت مقام آوارگي و آشفتگي است. مقام بهت و اقرار به جهل و ناداني است. مقامي است كه سالك احساس مي كند چيزي نمي داند و دانستني هاي او جمله محدود بوده است...