فروغ در ظهر ۸ دیماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد. پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند. فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.فروغ با مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
به نام آن که تفکر را آفرید . سلام دوستان عزیز این اولین پستی است که من در این سایت میدهم همون طور که میدونید فرهنگ کتاب خوانی اون طور که باید و شاید بین ما جای خودش رو باز نکرده و این وظیفه تک تک ماست که تمام تلاش خودمون رو در راه اعتلای این فرهنگ ناب و کهن بکار ببندیم تا سهمی هرچند ناچیز در بهبود فرهنگ آینده این مرز و بوم داشته باشیم امیدوارم این سایت بتونه چراغی باشه هر چند کوچک برای روشن کردن راهی بزرگ .
یک پادشاهی بود که باغ قشنگی داشت . در این باغ روباهی زندگی می کرد این روباه هر شب میآمد تمام میوه هایی که دستش میرسید میخورد و خراب میکرد . باغبان در فکر چاره بود برای اینکه اگر چاره نمیکرد شاه که میآمد و وضع باغ را به آن حال میدید ناراحت میشد و جزای اورا میداد .
شب که شد روباه آمد دید یک دمبه چرب و نرم اینجاست کمی فکر کرد با خودش گفت آقا روباه عیار! حیله ای هست در این کار . اگر حیله ای نیست این لقمه چرب و نرم را چه کسی وبه چه علت روی این چوب داخل باغ در دسترس تو گذاشته است ؟ برگشت رفت در پی گرگ او را پیدا کرد دید از گرسنگی حال نزاری دارد و درآفتاب خوابیده است .گرگ تا روباه را دید فریاد زد آهای آقا روباه چه خبر داری ، اخبار چیست ، خوردنی کجا بلد هستی ؟
روباه سلام کرد وگفت تا حالا من در مجلس روضه خوانی بودم هنوز هم شام نخورده ام آمده ام در پی تو که ترا با خودم ببرم شام بخوریم . گرگ خیلی خوشحال شد و با هم به طرف باغ راه افتادند .همینکه به باغ رسیدند گرگ گرسنه دمبه را که دید پرید برای خوردن آن ناگهان چنگال او بر طناب دام بسته شد و دمبه افتاد جلو پای روباه . روباه دمبه را به دندان گرفت و براه افتاد . گرگ از عقب داد زد آقا روباه دمبه را کجا میبری ؟ روباه گفت : این شام قسمت من است که آورده اند وگذاشته اند اینجا . گرگ پرسید پس قسمت مرا کی میآورند ؟ روباه گفت وقتیکه باغبان به سراغت بیاید . صبح زود که باغبان آمد دید یک گرگ توی دام است بیل خودش را برداشت و افتاد به جان گرگ آنقدر او را زد که به حال مرده افتاد. مرده گرگ را انداخت روی کودها . آفتاب گذاشت به جسم او گرم شد دوباره جان گرفت بلند شد وفرار کرد به بیابان .
چارلز دیکنز رمان نویس معروف انگلیسی در سال 1812 در لندپرت از توابع پرتسموت دیده به جهان گشود. پدرش جان دیکنز کارمند حقیر اداره کارپردازی نیروی دریایی بود و مدتی بر اثر شکایت طلبکاران به زندان افتاد. دیکنز به علت فقر خانواده اش تحصیلات مرتبی نداشت و مجبور شد برای تأمین زندگی خود و خانواده اش در یک کارخانه واکس سازی کار کند. وقتی پدرش از زندان آزاد شد، زندگی رقت بار آنان ادامه یافت و این وضع تا سال 1827 که دیکنز شاگرد دفتر اسناد رسمی گردید باقی بود. پس از مدتی به مطالعه زیاد در کتابخانه پرداخت و به آموختن شیوه کوتاه نویسی انگلیسی موفق شد و نخستین بار مخبر پارلمانی و تندنویس مجله مورنینگ هرالد شد.