دانلود کتاب قصه های هزار و یک شب ـ جلد اول نویسنده: حمید عاملی
فارسی| 1.14 مگ | لینک مستقیم | PDF
هزار و یکشب مجموعهای از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی است که به زبانهای متعددی منتشر شدهاست. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد و داستانهای آن را از ریشهٔ ایرانی دانستهاند که تحت تاثیر آثار هندی و عربی بودهاست. اینکه داستانهای هزار و یک شب مشخص و روشن باشند و تعداد آنها دقیقا هزار و یک باشد چندان واقعی به نظر نمیرسد. اما داستانهای زیادی زیر نام هزار و یک شب نوشته شدهاست.
گلشیری به سال ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد. در کودکی همراه با خانواده به آبادان رفت. خود وی دوران زندگی در آبادان را در شکلگیری شخصیت خود بسیار موثر میدانست. در سال ۱۳۳۸ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود. گلشیری کار ادبی را با جمعآوری فولکلور مناطق اصفهان در سال ۱۳۳۹ آغاز کرد. سپس مدتی شعر میسرود. خیلی زود دریافت که در این زمینه استعدادی ندارد، بنابر این سرودن را کنار گذاشت و به نگارش داستان پرداخت.
وی بعد از مدتی همراه با تعدادی از نویسندگان نواندیش جلسات یا حلقهٔ ادبی جُنگ اصفهان را پایهگذاری کرد. سرانجام گلشیری در سن ۶۱ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری منن?یت که نخستین نشانههای آن از پاییز ۱۳۷۸ خورشیدی پدیدار شده بود در بیمارستان ایرانمهر درگذشت. او را در امامزاده طاهر شهر کرج به خاک سپردند.
اغلب مردم از شکست ترس دارند. آنها می ترسند که مبادا دچار اشتباه شوند؛ زیرا تصور میکنند همین اشتباهات آنها را به شکستهای بزرگ (شکستهای رابطهای، شغلی، تحصیلی و …) دچار میکند. برای غلبه بر این ترس، بهتر است با یک نگرش جدید آشنا شوید. به جای آنکه از اشتباهات خود بترسید، آنها را جشن بگیرید و با صدای بلند بخندید! شکستی که مهلک نباشد، میتواند به رشد خلاقیت کمک کند. حرکت جدید و نوآوری نیازمند ریسکپذیری است و در راستای آن همیشه احتمال شکست نیز وجود دارد. چرا باید خطاهایمان را جشن بگیریم.
باعث می شود بیشتر به آنها توجه کنیم وقتی که اشتباهات خود را جشن می گیریم، در واقع پرونده آنها را باز نگه میداریم. اشتباهاتی که پنهان و پوشیده هستند، هیچ گاه تصحیح نمیشوند؛ اما وقتی به طور واضح و شفاف دیده میشوند و مورد آزمایش قرار میگیرند، مشکل اصلی نمایان میشود و میتوان از طریق آن بسیاری مسائل را حل کرد. وقتی که اشتباهات خود را مورد بررسی قرار نمیدهیم، در پی سلامت و سرزنش دیگران برمیآییم. انر?ی مان هدر می رود و هیچ موفقیتی در تصحیح مشکلات نخواهیم داشت.
فردی که رنگش بدجوری پریده، دانههای درشت عرق نشسته روی پیشانیش، پنج انگشتش را باز کرده روی قلبش و از شدت درد دارد به خودش میپیچد، حس میکند که کسی با تمام سنگینیش روی سینه او ایستاده و نمیگذارد نفسش بالابیاید، بدجوری نفس نفس میزند، حالت تهوع، استفراغ، سرگیجه و…
آنهایی که خودشان یا اطرافیانشان با حملههای قلبی مانوسند، خوب میدانند که این شرح حال، شرح حال کیست. اما قفسه سینه به دلایل دیگری نیز ممکن است دردناک شود. به بیان دیگر، تمام دردهای این ناحیه، قلبی نیستند. این نوشته قصد دارد از شایع ترین انواع درد قفسه سینه صحبت کند و توصیههای عمل گرایانهای را نیز در اختیار بیماران قلبی قرار دهد.
عبارت مثلي بالا كنايه از خجلت و انفعال و شرمندگي و شرمساري است.
اين عبارت در مورد كسي به كار مي رود كه عملي برخلاف توقع و انتظار از او سر بزند و بر اثر شدت انفعال و شرمندگي، خون از گونه اش برود و رويش زرد شود.
در چنين موردي غالباً گفته مي شود:«فلاني خجل و شرمنده شد.» ولي اهل لفظ و قلم كه با عبارات و كنايات ادبي سر و كار دارند اصطلاحاً مي گويند:«فلاني زردرويي كشيد.»
هر كسي بدون مطالعه و مداقه كاري انجام دهد و از رهگذر آن عمل ناسنجيده متحمل زيان و ضرر، و بلكه مزاحمت و دردسر شود در پاسخ ملامتگو از مصراع مثلي بالا استفاده مي كند تا موجب تنبه و عبرت ديگران گردد و نينديشيده تصميمي نگيرند.
جلال الدين محمداكبر شاه (1014-963 هجري) از سلاطين گوركانيه هند است كه سلسله مزبور بالغ بر سيصد سال (1264-932 هجري) در هندوستان فرمانروايي كرده اند. اكبرشاه همان كسي است كه براي ايجاد يك سلطنت ملي و رفع اختلافات فرق و ملل و نحل در سال 975 هجري مذهب صلح كل را بنياد نهاده آن را مذهب الهي نامگذاري كرد، و مقرر داشت كه در هر شب جمعه علما و مشايخ اسلام از شيعه و سني و كشيشان ?روئيت نصاري و احبار يهود و مؤبدان زردشتي و برهمنان هنود و حتي ملحدان و دهري مذهبان با كمال آزادي چهار ايواني كه براي نيت در قصر خود بنا كرده بود انجمن ساخته مباحثه و احتجاج نمايند و خود تحت عنوان ملكه اجتهاد و ظل الله به سخنان ايشان گوش فرا داده قضاوت مي كرد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: آن را كه گفتي اسمش را نبر و بردار بيار
ميگويند در مزرعهاي به نام زير پل كه در ده كيلومتري شمال قلعه «سه» واقع شده و متعلق به چند نفر ارباب آبادي بوده است چند نفر كشاورز سكونت داشتهاند. اين مزرعه قلعهاي دارد محكم با ديوارهاي بلند. هوايش بسيار سرد است بهطوري كه سرماي آن ناحيه ضربالمثل است.
در يكي از شبهاي پاييزي يك نفر از اربابها يا به اصطلاح محل يكي از نوابها به آنجا ميرود و چون پاسي از شب ميگذرد و هنگام خواب فرا ميرسد ارباب خطاب به برزگر ميزبان ميگويد: «خب بايد خوابيد. براي خوابيدن يك دست لحاف و تشك تميز بيار» دهقان در جواب ميگويد: «ارباب، لحاف و تشكي كه ندارم. فقط چند تكه جل اسب دارم!»
اگر كسي ظاهراً دست به كاري زند ولي در پرده خفا و پنهاني به كاري ديگر مشغول باشد اصطلاحاً مي گويند:«زير كاسه نيم كاسه اي است.» يعني مطلب به اين سادگي نيست و فريب و نيرنگي در كار است.
بعضيها عبارت بالا را به شكل و هيئت كاسه اي زير نيم كاسه است مي گويند و مي نويسند كه البته غلط است زيرا پيداست با آن حجم و بزرگي هرگز زير نيم كاسه قرار نمي گيرد.