روضه لغتي عربي و معناي فارسي آن باغ خرم و بهشت است در صورتي كه مطالبي را كه واعظان اهل منبر در مجالس عزاداري عنوان و اظهار مي كنند در زمينه اخلاق و مذهب و نظام اجتماعي و توصيب كيفيت شهادت ائمه اطهار (ع) است نه در وصف بهشت و سايه طوبي تا آن را روضه خواني يعني بهشت خواني بدانيم.
اكنون بايد ديد چرا شهادت خواني در عرف اصطلاح شيعيان ايران به روضه خواني تعبير شده است.
در دوره مغول و تيموريان علاوه بر كتب و تأليفات متعددي كه در زمينه تاريخ و اخلاق و حكمت و عرفان و تذكره شعرا و علم عروض و قافيه نوشته شده در اواخر قرن نهم هجري به وسيله مولانا كمال الدين حسين واعظ كاشفي معاصر سلطان حسين بايقرا و مؤلف كتب انوار سهيلي و اخلاق محسني كتابي نيز در ذكر مصائب حضرت حسين بن علي (ع) و ساير شهيدان اسلام و كربلا به نام روضة الشهدا با قلمي منشيانه و مترسلانه نگارش يافت كه بايد گفت قديمترين كتابي است كه مصائب ائمه اطهار (ع) را بدين تفصيل شرح داده است.
ریشه ضرب المثل ایرانی: گربه تنبل را موش طبابت ميكند
ميگويند: در زمانهاي قديم پيرزن نخ ريسي بود كه از چند سال پيش شوهرش مرده بود و با دو تا گربهاش زندگي ميكرد.
اسم يكي از گربهها عروس بود و اسم يكيش هم ملوس. گربه عروس خيلي زرنگ بود و روزي نبود كه چند تا موش گت و گنده از پشت كندو و هيمههاي پير زال نگيرد و سبيلي چرب نكند برعكس او ملوس، گربه خيلي تنبل و تنپروري بود و بيشتر وقتها ميرفت پهلوي پيرزن و آنقدر لوس بازي در ميآورد تا پيرزن از غذاي خودش يك چيزي به او ميداد. موشهاي خانه پيرزن خيلي از عروس ميترسيدند اما ميانهشان با ملوس خيلي خوب بود به طوري كه وقتي ملوس تنبل ميخوابيد موشها از سر و كولش بالا ميرفتند، بعضي از موشها شيطان هم زير دم او سيخونك ميزدند، خلاصه وقتي موشها از تنبلي و بيبخاري ملوس خبردار شدند قرار گذاشتند چند تا از گردن كلفتهاشان بروند پيش او و ميانه آن دو تا را به هم بزنند تا از شر آن يكي خلاص شوند.
اين عبارت مثلي هنگامي به كار مي رود كه شخص در انجام كاري كمال سعي و اهتمام را معمول دارد، تمام موانع را از پيش پاي مقصود بردارد، با وجود اين همه تلاش و فعاليت سرانجام با بن بستي مواجه شود كه اجابت مسئول را دشوار كند.
در اين مورد و نظاير آن اگر استعلام نتيجه شود عامل شكست خورده پاسخ مي دهد:
زديم ولي نگرفت.
اما ريشه تاريخي اين ضرب المثل:
به طوري كه در كتب تاريخي آمده است شاه عباس دوم كه پادشاهي مهربان و غمخوار رعيت بود روزي هنگام زمستان كه آبها يخ بسته بود حسب المعمول با تني چند از خاصان و وزيرانش به بازار اصفهان رفت و پيري پاره دوز را كه آثار فقير و مسكنت توأم با پيري و كهولت از ناصيه اش هويدا بود مشاهده كرد كه مشته اي در دست لرزان داشته ولي بر اثر شدت سرما و برودت هوا ياراي كوبيدن مشته بر كفش و تكه هاي چرم را نداشته است.
ریشه ضرب المثل ایرانی: ريش و قيچي به دست كسي سپردن
اين عبارت مثلي موقعي به كار مي رود كه طرف مقابل از هر جهت مورد اعتماد و اطمينان كامل باشد صداقت و امانتش در انجام عمل به مثابه ريشه و قيچي است كه صاحب ريش را به منظور آرايش و نه از بيخ تراشيدن به دست سلماني آرايشگر بسپارد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: بز به پاي خود، ميش به پاي خود
هارونالرشيد مردي بود ظالم و اذيت و آزارش به مردم زياد. به همين جهت بهلول از كارهاي او خيلي ناراحت بود و گاهي نميشد كه كسي خنده او را ببيند. يك روز هارون علت ناراحتي او را پرسيد ولي بهلول جواب نداد تا اينكه هارون شخصي را انتخاب كرد و به او گفت: «پشت سر بهلول بدون اينكه متوجه شود راه برو و اگر خنده او را ديدي بيا به من بگو و صد درهم از من جايزه بگير». آن شخص تا چند روز همه جا ناظر كارهاي بهلول بود ولي نتوانست خنده او را ببيند تا اينكه يك روز بهلول دم دكان قصابي ايستاد و خيرهخيره داخل دكان را تماشا كرد. درضمن نگاه كردن لبخندي بر روي لبش نشست.
دانلود کتاب قصه های هزار و یک شب ـ جلد اول نویسنده: حمید عاملی
فارسی| 1.14 مگ | لینک مستقیم | PDF
هزار و یکشب مجموعهای از داستانهای افسانهای قدیمی عربی، ایرانی و هندی است که به زبانهای متعددی منتشر شدهاست. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد و داستانهای آن را از ریشهٔ ایرانی دانستهاند که تحت تاثیر آثار هندی و عربی بودهاست. اینکه داستانهای هزار و یک شب مشخص و روشن باشند و تعداد آنها دقیقا هزار و یک باشد چندان واقعی به نظر نمیرسد. اما داستانهای زیادی زیر نام هزار و یک شب نوشته شدهاست.
عبارت مثلي بالا كنايه از خجلت و انفعال و شرمندگي و شرمساري است.
اين عبارت در مورد كسي به كار مي رود كه عملي برخلاف توقع و انتظار از او سر بزند و بر اثر شدت انفعال و شرمندگي، خون از گونه اش برود و رويش زرد شود.
در چنين موردي غالباً گفته مي شود:«فلاني خجل و شرمنده شد.» ولي اهل لفظ و قلم كه با عبارات و كنايات ادبي سر و كار دارند اصطلاحاً مي گويند:«فلاني زردرويي كشيد.»
هر كسي بدون مطالعه و مداقه كاري انجام دهد و از رهگذر آن عمل ناسنجيده متحمل زيان و ضرر، و بلكه مزاحمت و دردسر شود در پاسخ ملامتگو از مصراع مثلي بالا استفاده مي كند تا موجب تنبه و عبرت ديگران گردد و نينديشيده تصميمي نگيرند.
جلال الدين محمداكبر شاه (1014-963 هجري) از سلاطين گوركانيه هند است كه سلسله مزبور بالغ بر سيصد سال (1264-932 هجري) در هندوستان فرمانروايي كرده اند. اكبرشاه همان كسي است كه براي ايجاد يك سلطنت ملي و رفع اختلافات فرق و ملل و نحل در سال 975 هجري مذهب صلح كل را بنياد نهاده آن را مذهب الهي نامگذاري كرد، و مقرر داشت كه در هر شب جمعه علما و مشايخ اسلام از شيعه و سني و كشيشان ?روئيت نصاري و احبار يهود و مؤبدان زردشتي و برهمنان هنود و حتي ملحدان و دهري مذهبان با كمال آزادي چهار ايواني كه براي نيت در قصر خود بنا كرده بود انجمن ساخته مباحثه و احتجاج نمايند و خود تحت عنوان ملكه اجتهاد و ظل الله به سخنان ايشان گوش فرا داده قضاوت مي كرد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: آن را كه گفتي اسمش را نبر و بردار بيار
ميگويند در مزرعهاي به نام زير پل كه در ده كيلومتري شمال قلعه «سه» واقع شده و متعلق به چند نفر ارباب آبادي بوده است چند نفر كشاورز سكونت داشتهاند. اين مزرعه قلعهاي دارد محكم با ديوارهاي بلند. هوايش بسيار سرد است بهطوري كه سرماي آن ناحيه ضربالمثل است.
در يكي از شبهاي پاييزي يك نفر از اربابها يا به اصطلاح محل يكي از نوابها به آنجا ميرود و چون پاسي از شب ميگذرد و هنگام خواب فرا ميرسد ارباب خطاب به برزگر ميزبان ميگويد: «خب بايد خوابيد. براي خوابيدن يك دست لحاف و تشك تميز بيار» دهقان در جواب ميگويد: «ارباب، لحاف و تشكي كه ندارم. فقط چند تكه جل اسب دارم!»
اگر كسي ظاهراً دست به كاري زند ولي در پرده خفا و پنهاني به كاري ديگر مشغول باشد اصطلاحاً مي گويند:«زير كاسه نيم كاسه اي است.» يعني مطلب به اين سادگي نيست و فريب و نيرنگي در كار است.
بعضيها عبارت بالا را به شكل و هيئت كاسه اي زير نيم كاسه است مي گويند و مي نويسند كه البته غلط است زيرا پيداست با آن حجم و بزرگي هرگز زير نيم كاسه قرار نمي گيرد.