ميگويند شهري بود كه به آن شهر بارون ميگفتند. در اين شهر هميشه جنجال و سر و صدا تمام نميشد و كسي جرأت نميكرد پا به آن شهر بگذارد. يك روز ملانصرالدين هواي شهر بارون كرد و گفت: ميخواهم به اين شهر بارون بروم تا ببينم چطور شهري است» رفت و وارد شهر شد. در بين راه كه ميرفت ديد يك نفر خرش با بار افتاده و به تنهايي نميتواند آن را از زمين بلند كند. وقتي ملا را ديد از او كمك طلبيد و گفت: «خرم با بار افتاده و نميتوانم آن را بلند كنم» ملا جلو رفت و دم خر را گرفت تا به كمك صاحبش آن خر را بلند كند.
از قضا دم خر داخل دست ملا كنده شد. صاحب خر با خشونت دم خر را گرفت و گذاشت دنبال ملا و همينطور كه ملا داشت ميدويد، اسب يك نفر از اهالي شهر بارون فرار كرده بود و صاحب آن دنبال اسبش ميدويد. وقتي كه ملا را ديد دواندوان ميآيد فرياد زد تا اسب را از جلو بگيرد و نگذارد فرار كند. ملا از زمين سنگي برداشت و به طرف اسب پرت كرد تا مانع از فرار او بشود. از قضا سنگ به چشم اسب خورد و چشم اسب را كور كرد.
رمان نو یکی از جنبشهای ادبی معاصر غرب است که همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی در اواخر دهه ۱۹۵۰ در فرانسه شکل گرفت و همزمان به انتقاد از شیوههای بیان واقعگرایانه و کلاسیک در رمان پرداخت. «رمان نو» که در میان انگلیسیزبانان بیشتر به ضد رمان شهرت دارد با انتقاد از عناصر سنتی روایت داستانی مانند شخصیت، حادثه و طرح بر آن بود تا با تأکید بر لزوم تحول دائمی در ادبیات، گونهای نو از روایت داستانی را ابداع و معرفی کند که با اوضاع اجتماعی و زندگی جدید انسان همخوانی بیشتری داشته باشد.
مکتب یا جنبش
اینگونه از رمان با کتاب تروپیسم اثر ناتالی ساروت، آغاز میشود که رمان «پاککنها»ی آلن رب گرییه به آن استحکام میبخشد. رمان نو مکتب نیست، جنبشی است بدون رهبر و بدون مجله یا روزنامه، با اینهمه جهتگیریهای رب گرییه او را رهبر ضمنی این جنبش میسازد. ناتالی ساروت در جایی ضمن اشاره به تفاوتهای موجود میان نویسندگان رمان نو فرانسه مینویسد: «با اینهمه آنچه موجب پیوند ماست، رفتار و برداشت مشترکی است که نسبت به ادبیات گذشته داریم.
بليك كوشيده است با به كارگيرى لحنى جدلى بى آنكه از درغلتيدن به ?ورناليسم هراسى داشته باشد، انديشه نبوغ و الهام را عليه اثبات گرايى و توسعه مدارى بشوراند. از جملات سرسرى و تند و تيز بليك، نكته اى كانونى پديدار مى شود كه به زعم من جهان نگرى رمانتيست ها را به نمايش مى گذارد: بليك بر اين باور است كه معرفت با انسان زاده مى شود و انديشه هاى ذاتى در هر كس موجود است و با وى زاده مى شوند. در حقيقت انديشه ها، خود او هستند.
سويه سرآمدگرايى رمانتيست ها در اين نكته نطفه مى بندد كه آنها با انديشه و آموزش و تعليم هنر و زيباشناسى و به طور كلى استعداديابى و تكامل بخشى هنر و زيباشناسى به شدت مخالفند و نبوغ را امرى غيبى مى دانند كه به انسان هديه مى شود. كسى كه نبوغ دارد، اثرش نيز با او همراه است و هنگام مرگ، اثر او نيز مى ميرد تا هنگامى كه نابغه اى ديگر زاده شود. رمانتيست ها همواره هاله جنون و قدسيت را بر فراز سر خود مى ديدند و خويش را نابغه مى پنداشتند و براى اعمال خود هيچ گونه معذوريتى قائل نبودند و آنها را تعبير به عمل شاعرانه مى كردند.
آغاز قرن نوزدهم را بايد شروع عصر جديدي در ادبيات اروپا دانست كه دامنه آن تا به امروز كشيده شده است. اين دوره جديد كه بايد آن را عصر رمانتيك نام داد عصر طبقه بور?وازي شمرده مي شد. در اين دوره تجمل و زندگي اشرافي همه اهميت و نفوذ خود را از دست داد ؛ قلمرو آثار ادبي گسترش يافت ؛ حالا ديگر شاعران و نويسندگان از طبقه هاي گوناگون جامعه بودند. ادبيات رمانتيك در قرن نوزده در كشورهاي اروپايي يكي پس از ديگر به ظهور رسيد.
در آغاز كلمه رومانتيك از طرف طرفداران مكتب كلاسيك براي مسخره به نويسندگان جديد اطلاق مي شد و معني نخستين آن مترادف با خيال انگيز و افسانه اي بود. اصولا مكتب نخستين رومانتيسم انگلستان بود و از آنجا به آلمان رفت و از آنجا در فرانسه رسوخ كرد و سرانجام تا سال 1850 بر ادبيات اروپا مسلط شد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: تو خوب نيستي كه دهي را خوب نميداني
روزي سواري از كنار دهي ميگذشت كه مردي با شتاب از ده بيرون آمد و خود را به او رساند و لگام اسبش را گرفت و از او خواهش كرد كه چخماق و سنگش را براي روشن كردن چپقش به او بدهد سوار درحالي كه با تعجب سراپاي مرد را نگاه ميكرد از او پرسيد: «به چه علت از اهل ده كه احتمالاً همهشان آتش دارند سنگ و چخماق يا آتش نگرفتهاي و به رهگذر ناشناسي پناه آوردهاي؟»
هرگاه فرزندي عاقل و دانا از پدري جاهل و گمراه به وجود آيد در مقام مقايسه و تمثيل مي گويند:
يخرج الحي من الميت. مقصود اين است كه ابراهيم با وجود آنكه در خانواده كفر و الحاد به دنيا آمد و در آغوش مربي عنود و گمراهي چون آزر پرورش يافت مع ذالك فروغ توحيد و ايمان دل و جانش را روشن ساخت و پس از نزول كتاب آسماني قرآن كريم مصداق كامل و گويايي از آيه يخرج الحي من الميت گرديد و از آن به عنوان استشهاد و تمثيل استفاده مي كنند.
عبارت بالا مستخرج از كتاب آسماني قرآن مجيد است كه در سوره الفتح آيه 11 مي فرمايد: آنان كه با تو بيعت كردند جز اين نيست كه با خدا بيعت كردند و دست خدا بالاي دستهاست.
ميرزا مهدي خان منشي استرابادي پس از آنكه مرقد مطهر سرور متقيان را در نجف اشرف به فرمان نادرشاه افشار تعمير و تزيين كرد و گنبد زرين آن را به پايان رسانيد تصميم گرفت آيه يا عبارت مناسبي انتخاب كند و دستور بدهد بر روي آن به نگارند.
قبول و انجام كارهاي مهم و خطير را كه از عهده و يد قدرت ديگران خارج باشد به يد بيضا تعبير و تمثيل مي كنند.
اجمالاً يد بيضاً به اين ترتيب بود كه هرگاه حضرت موسي دست در جيب يا بغل خويش مي برد و بيرون مي آورد نور خيره كننده اي از كف دستش ساطع و لامع مي شد كه همه عالم را روشن مي كرد و چون به بغل مي برد برطرف مي شد.
معرفی، نقد و شرح کتاب: ربه كا نویسنده: دافنه دوموريه
خانم دافنه دوموريه، دومين دختر سر جرالد دو موريه، آكتور معروف و زبردست انگليسي نويسندگي را با نوشتن كتابي درباره پدرش آغاز كرد و سپس آثار مشهوري مانند ربه كا، ميكده ?امائيك ودختر عموي من راشل را به رشته تحرير درآورد.
داستان در باب زن جوان خدمتكاري است كه با مردي ثروتمند آشنا مي شود و مرد جوان به اوپيشنهاد ازدواج مي كند. دختر جوان پس از مدتي زندگي پي مي برد مرد جوان، همسر زيباي خود را در يك حادثه از دست داده و سير داستان پرده از اين راز بر مي دارد كه زن جذاب و متوفي مرد جوان، زني فاسد و هوس باز بوده و شوهر جوانش شبي كه او منتظر معشوقه اش بوده، وي را با يك گلوله به قتل رسانده است.
ریشه ضرب المثل ایرانی: خاك به سرم، كدبانو بود مادر مادرم
همانطور كه مرد ميبايست كارآمد و لايق باشد زن هم بايد پاك و پاكيزه و كدبانو باشد. هروقت يك زني در پخت و پز و شستوشو شلخته باشد و به پاكي و طهارت اعتنا نكند اين مثل را ميزنند.
دو نفر پيلهور رفته بودند صحرا. نزديك ظهر به يك سياه چادر ايلياتي رسيدند. زن ايلياتي بلند شد تا براي ناهار ميهمانان تازه رسيده شيربرنج بپزد. مقداري برنج توي كماجدان ريخت و بعد از جوشيدن برنج مقداري شير هم روي آن ريخت و با كفگير شروع كرد به هم زدن.