ریشه ضرب المثل ایرانی: آن را كه گفتي اسمش را نبر و بردار بيار
ميگويند در مزرعهاي به نام زير پل كه در ده كيلومتري شمال قلعه «سه» واقع شده و متعلق به چند نفر ارباب آبادي بوده است چند نفر كشاورز سكونت داشتهاند. اين مزرعه قلعهاي دارد محكم با ديوارهاي بلند. هوايش بسيار سرد است بهطوري كه سرماي آن ناحيه ضربالمثل است.
در يكي از شبهاي پاييزي يك نفر از اربابها يا به اصطلاح محل يكي از نوابها به آنجا ميرود و چون پاسي از شب ميگذرد و هنگام خواب فرا ميرسد ارباب خطاب به برزگر ميزبان ميگويد: «خب بايد خوابيد. براي خوابيدن يك دست لحاف و تشك تميز بيار» دهقان در جواب ميگويد: «ارباب، لحاف و تشكي كه ندارم. فقط چند تكه جل اسب دارم!»
اگر كسي ظاهراً دست به كاري زند ولي در پرده خفا و پنهاني به كاري ديگر مشغول باشد اصطلاحاً مي گويند:«زير كاسه نيم كاسه اي است.» يعني مطلب به اين سادگي نيست و فريب و نيرنگي در كار است.
بعضيها عبارت بالا را به شكل و هيئت كاسه اي زير نيم كاسه است مي گويند و مي نويسند كه البته غلط است زيرا پيداست با آن حجم و بزرگي هرگز زير نيم كاسه قرار نمي گيرد.
ميگويند شهري بود كه به آن شهر بارون ميگفتند. در اين شهر هميشه جنجال و سر و صدا تمام نميشد و كسي جرأت نميكرد پا به آن شهر بگذارد. يك روز ملانصرالدين هواي شهر بارون كرد و گفت: ميخواهم به اين شهر بارون بروم تا ببينم چطور شهري است» رفت و وارد شهر شد. در بين راه كه ميرفت ديد يك نفر خرش با بار افتاده و به تنهايي نميتواند آن را از زمين بلند كند. وقتي ملا را ديد از او كمك طلبيد و گفت: «خرم با بار افتاده و نميتوانم آن را بلند كنم» ملا جلو رفت و دم خر را گرفت تا به كمك صاحبش آن خر را بلند كند.
از قضا دم خر داخل دست ملا كنده شد. صاحب خر با خشونت دم خر را گرفت و گذاشت دنبال ملا و همينطور كه ملا داشت ميدويد، اسب يك نفر از اهالي شهر بارون فرار كرده بود و صاحب آن دنبال اسبش ميدويد. وقتي كه ملا را ديد دواندوان ميآيد فرياد زد تا اسب را از جلو بگيرد و نگذارد فرار كند. ملا از زمين سنگي برداشت و به طرف اسب پرت كرد تا مانع از فرار او بشود. از قضا سنگ به چشم اسب خورد و چشم اسب را كور كرد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: تو خوب نيستي كه دهي را خوب نميداني
روزي سواري از كنار دهي ميگذشت كه مردي با شتاب از ده بيرون آمد و خود را به او رساند و لگام اسبش را گرفت و از او خواهش كرد كه چخماق و سنگش را براي روشن كردن چپقش به او بدهد سوار درحالي كه با تعجب سراپاي مرد را نگاه ميكرد از او پرسيد: «به چه علت از اهل ده كه احتمالاً همهشان آتش دارند سنگ و چخماق يا آتش نگرفتهاي و به رهگذر ناشناسي پناه آوردهاي؟»
هرگاه فرزندي عاقل و دانا از پدري جاهل و گمراه به وجود آيد در مقام مقايسه و تمثيل مي گويند:
يخرج الحي من الميت. مقصود اين است كه ابراهيم با وجود آنكه در خانواده كفر و الحاد به دنيا آمد و در آغوش مربي عنود و گمراهي چون آزر پرورش يافت مع ذالك فروغ توحيد و ايمان دل و جانش را روشن ساخت و پس از نزول كتاب آسماني قرآن كريم مصداق كامل و گويايي از آيه يخرج الحي من الميت گرديد و از آن به عنوان استشهاد و تمثيل استفاده مي كنند.
عبارت بالا مستخرج از كتاب آسماني قرآن مجيد است كه در سوره الفتح آيه 11 مي فرمايد: آنان كه با تو بيعت كردند جز اين نيست كه با خدا بيعت كردند و دست خدا بالاي دستهاست.
ميرزا مهدي خان منشي استرابادي پس از آنكه مرقد مطهر سرور متقيان را در نجف اشرف به فرمان نادرشاه افشار تعمير و تزيين كرد و گنبد زرين آن را به پايان رسانيد تصميم گرفت آيه يا عبارت مناسبي انتخاب كند و دستور بدهد بر روي آن به نگارند.
قبول و انجام كارهاي مهم و خطير را كه از عهده و يد قدرت ديگران خارج باشد به يد بيضا تعبير و تمثيل مي كنند.
اجمالاً يد بيضاً به اين ترتيب بود كه هرگاه حضرت موسي دست در جيب يا بغل خويش مي برد و بيرون مي آورد نور خيره كننده اي از كف دستش ساطع و لامع مي شد كه همه عالم را روشن مي كرد و چون به بغل مي برد برطرف مي شد.
ریشه ضرب المثل ایرانی: خاك به سرم، كدبانو بود مادر مادرم
همانطور كه مرد ميبايست كارآمد و لايق باشد زن هم بايد پاك و پاكيزه و كدبانو باشد. هروقت يك زني در پخت و پز و شستوشو شلخته باشد و به پاكي و طهارت اعتنا نكند اين مثل را ميزنند.
دو نفر پيلهور رفته بودند صحرا. نزديك ظهر به يك سياه چادر ايلياتي رسيدند. زن ايلياتي بلند شد تا براي ناهار ميهمانان تازه رسيده شيربرنج بپزد. مقداري برنج توي كماجدان ريخت و بعد از جوشيدن برنج مقداري شير هم روي آن ريخت و با كفگير شروع كرد به هم زدن.